تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلسفه معاصر» ثبت شده است


- امروزه پرداختن به فلسفه‌های اسلامی چه وضعیتی دارد؟

- امروزه، به‌خاطر وجود نهادهای دولتی و حمایت‌های حکومتی، کارهای پژوهشی در زمینه فلسفه اسلامی رونق گرفته است. و البته چنین پشتوانه‌ای در زمینه فلسفه‌های غربی وجود ندارد.


- این پژوهش‌ها را چگونه برآورد می‌کنید؟

- از جهت کمی که بسیار قابل توجه است.


- از جهت کیفی چطور؟

- از جهت کیفی، خب.... البته به موازات کمیت پیش نرفته و این طبیعی است. همیشه و همه جا کیفیت پا به پای کمیت جلو نمی‌رود. اما با این وجود، کارهای کیفی خوب و قابل قبولی هم انجام شده و می‌شود.


- بله امروزه در حوزه فلسفه اسلامی، بسیاری ادعای تخصص را در همه یا برخی از فلسفه‌ها دارند؛ مثلا مدعی هستند که ابن‌سیناشناس، سهروردی‌شناس، ملاصدراشناس یا چیزهای دیگر هستند. موافقید؟

- خب ببینید این افراد اگر صادق و سخت‌کوش باشند، که برخی قطعا چنین هستند، حداکثر کاری که کرده‌اند آن است که بیشتر یا همه آثارِ، مثلا، ابن‌سینا را به‌خوبی خوانده‌اند و لذا خوب می‌دانند که نظریات ابن‌سینا دقیقا چیست.


- خب چنین چیزی برای ابن‌سیناشناس بودن کافی نیست؟

- آشکارا خیر.


- پس ابن‌سیناشناس کیست؟

- تلاش‌های این افراد شایسته تقدیر است، اما ابن‌سیناشناس کسی نیست که می‌داند ابن‌سینا چه گفته است، بلکه کسی است که می‌داند ابن‌سینا چه می‌توانست بگوید. به عبارت دیگر، ابن‌سیناشناسی که به‌درد ما می‌خورد باید چنین باشد؛ زیرا ما به ناگفته‌های ابن‌سینا بیشتر نیازمندیم.


- چرا؟

- زیرا یک فلسفه حقیقی چیزی در درون خود دارد که باعث می‌شود در هر زمانی سخنی برای گفتن داشته باشد. متخصص حقیقی آن فلسفه در هر دوره‌ای کسی است که آن ناگفته را به زبان آن روزگار بیان کند. 

  • علی غزالی‌فر


از یک منظر، به‌طور کلی، می‌توان دو گونه مواجهه با هر فلسفه‌ای داشت: اندیشیدن به آن فلسفه، و اندیشیدن با آن فلسفه.

معمولا نوع اول رواج دارد؛ زیرا ساده‌تر و بی‌خطرتر است. ساده‌تر است؛ زیرا نیازی به نوآوری جدی ندارد و دشوارترین کاری که نیاز دارد، تتبع است. بی‌خطر است؛ چون با هیچ چیزی اصطکاک پیدا نمی‌کند.

اما نتیجه این رویکرد چیزی نیست که به درد عموم انسان‌ها و فرهنگ عمومی بخورد. این نوع کار فلسفی فقط برای حلقه کوچک متخصصان معنادار است؛ زیرا هیچ‌کدام از مسائل و پاسخ‌ها با فکر و فرهنگ و زندگی رایجِ زمانه نسبتی ندارد. محصول نهایی هم فقط شکل‌گیری یک سنت مَدرَسی در حاشیه جامعه است که گفتمان خاص معدودی از نخبگان است.

اما شرط این‌که فلسفه‌ای معاصر باشد، آن است که به مسائل زمانه خودش ربط پیدا کند. یک مشکل اساسی فلسفه اسلامی این است که اهلش فقط به آن می‌اندیشند، اما با آن به چیزی نمی‌اندیشند. در اندیشیدن به آن هم راه اصلی را درپیش نمی‌گیرند؛ زیرا در اندیشیدن به فلسفه‌ای از همه مهمتر اندیشیدن به سرشت و کلیت آن است و نه اندیشیدن به مسائل جزیی آن. اصحاب فلسفه اسلامی فقط به مسائل آن می‌اندیشند و نه به سرشت و کلیت آن. آنها، برای مثال، به اختلاف‌نظر در مورد مسئله حدوث و قدم جهان سرگرم‌ هستند، اما هیچ‌گاه از این مسئله بحث نمی‌شود که مؤلفه‌های عقلانیت فلسفه اسلامی کدام است؟ و طبق این مطلب با کدام‌یک از صورت‌های عقلانیت معاصر قرابت بیشتری دارد (تا در پرتو آن بسط پیدا کند)؟ و این عقلانیت از پس غلبه بر کدام‌یک از امور نامعقول زمانه فعلی بر می‌آید؟

راهی که در پیش باید گرفت آن است که به سرشت و کلیت فلسفه اسلامی اهتمام بیشتری شود. سپس اندیشیدن با آن به مسائل معاصر آغاز شود. در غیر این صورت فاصله نجومی میان فلسفه اسلامی و مسائل زمانه بیشتر و بیشتر خواهد شد.

 

نکته: به‌نظر می‌رسد هر فلسفه جدیدی در پرتو اندیشیدن با فلسفه‌های پیشین به چیزهای جدید شکل گرفته است.

  • علی غزالی‌فر