ناشناسی با عنوانی از زبان یونان و تصویری از دودکش کلیسای واتیکان گروهی ساخته و خلقالله را فوج فوج به آن دعوت میکند. وی هر کس را که به آن پا بگذارد، خفت کرده و او را وادار به آموختن اندیشههای یوآخیم فیورهای (1135-1202) میکند؛ متألهی فروخفته در اعماق قرون وسطی که تاریخ را نه در گذشته که امری مربوط به آینده میداند.
اگر بتوان به سلیقه این شخص در انتخاب فیسلوف مورد علاقهاش خرده گرفت، اما نمیتوان او را بهخاطر شیوهاش ملامت کرد؛ زیرا این شیوه، رویه بیشتر اهل فلسفه برای یادگیری مکتب محبوب خود و یارگیری برای آن است.
او برای اثبات لزوم فهم نظریات یوآخیم دو سه دلیل را مرتب تکرار میکند. اما:
1-این دلایل در حد الزام نیست و لذا ضرورت پرداختن به او را اثبات نمیکند. چه ضرورتی دارد که برای فهم یکی از صدها نظریه در باب سرشت تاریخ این همه وقت صرف کنیم؟
2-این دلایل عام هستند و همه اهل فلسفه برای تبلیغ فیلسوف خود، آنها را در آستین دارند. به عبارت دیگر دلیل اعم از مدعاست و موارد زیادی را شامل میشود و منحصر به آن مورد خاص نیست. بله یوآخیم هم چیزی فهمیده، حرفهای جالبی زده، نظریات بدیعی ارائه کرده و اثری بر فرهنگ داشته، اما هزاران کس دیگر هم داشتهاند و بسیاری نیز بیشتر و گستردهتر و عمیقتر. حتی در باب تاریخ هم چرا بهجای کالینگوود (1889-1943)، توینبی (1889-1975)، لئوپولد فون رانکه (1795-1886) و... به یوآخیم بچسبیم؟
3-با تأمل و تفکر میتوان دلایلی برای عدم مطالعه یوآخیم یافت. مسئله این است که کمتر کسی به این جنبه میپردازد؛ یعنی کسی وقت و انرژی خود را بر سر این کار نمیگذارد که دلایلی برای عدم مطالعه فلان فیلسوف پیدا کند. اگر برای مطالعه یوآخیم دو سه دلیل ذکر میکنند، برای نخواندنش هم اگر نه بیست سی، دستکم سه چهار دلیل میتوان پیدا کرد. نیز برای هر کس دیگری. باور کنید!
اقتضای عقلانیت این است که برای انتخاب چیزی باید همه دلایل له و علیه در دسترس را بررسید و سبک و سنگین کرد. هر کدام وزن بیشتری یافت، آن طرف را برگزینیم. آیا یوآخیم یا فلان و بهمان کس از چنین آزمونی موفق بیرون آمده است؟