تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هرم مزلو» ثبت شده است


پیچیده در توده‌ای لباس پاره و پوسیده همین‌که پا به کلاس گذاشت، دانشجویان او را بیرون انداختند. این اولین‌بار نبود. در کلاس‌های دیگر نیز چنین رفتاری با او داشتند. تصورشان این بود که گداست. درهای دانشگاه سوربن در آن زمان به روی همگان باز بود و گاهی گدایان پاریس وارد آن‌جا می‌شدند. اما او گدا نبود، بلکه با کارگری در یک رختشورخانه امرار معاش می‌کرد. نامش لوسین بود.

پنجاه سال پس از آن دوران، نه‌تنها مردم عادی، بلکه حتی دانشجویان هم ده‌ها بهانه برای درس نخواندن می‌تراشند. یکی از علمی‌ترین آنها توسل به هرم مزلو است. آبراهام مزلو (1908-1970) نیازهای آدمی را به هرمی تشبیه می‌کند که انواع مادی آن قاعده‌اش را شکل می‌دهند و امور ذهنی، روحی و معنوی در قله آن جای می‌گیرند. بین این دو سطح نیز انواع گوناگونی از امور بینابینی وجود دارد؛ مثل دوستی، احترام و شخصیت.

اما معلوم نیست معنای دقیق و درست این نظریه چیست. آن را قانونی عام به‌شمار آورده، درباره‌اش اغراق کرده، یک‌جانبه نگریسته و برداشت‌های دلبخواهانه از آن به عمل آورده‌اند. به نظر می‌رسد تفسیرهای مختلفی می‌توان از آن داشت. عجیب است که داده‌های تجربی و تاریخی را نادیده گرفته‌اند. آنها خلاف فهم رایج از آن را نشان می‌دهند؛ زیرا اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به امور قله آن هرم دست پیدا کرده‌اند، از قاعده هرم محروم بوده‌اند. منظورم عارفان و شخصیت‌های معنوی نیست، بلکه اندیشمندان و هنرمندان بزرگ نیز در فقر و تلخی و ناکامی شاهکارهای خود را خلق کردند. سمفونی‌های شگفت‌انگیز، تابلوهای نقاشی حیرت‌انگیز، رمان‌های ادبی سترگ، نظام‌های فلسفی بزرگ، هندسه‌های نااقلیدسی شگرف و... محصول کسانی هستند که در سخت‌ترین شرایط زندگی کرده‌اند. جالب است که فروید (1856-1939) عکس آن نظریه را می‌گوید. وی بر این باور است که چنان دستاوردهایی فقط در سایه محرومیت از نیازهای اساسی پدید می‌آیند. لذا برای چنان ابداعاتی مهار امیال و تصعید آنها لازم است.

عرضم این است که دانشجویان به‌جای جمع کردن چنان بهانه‌هایی برای نشستن به انتظار شرایط آرمانی رشد علمی شرایطی که هیچ‌گاه محقق نخواهد شد تلاش کنند بیاموزند که چگونه در شرایطی که هستند راهی برای حرکت روبه‌جلو پیدا کنند. گذشتگان برای رشد خود سقف فلک را می‌شکافتند، بدون ادعا. امروزیان در رفاه و تنبلی غوطه‌ورند و قدم از قدم برنمی‌دارند، اما ادعاهای‌شان...؛ آه ادعاهای‌شان!

اگر بتهون (1770-1827)، هگل (1770-1831)، لوباچفسکی (1792-1856)، ون گوک (1853-1890) و داستایفسکی (1821-1881) به انتظار شرایط آرمانی می‌نشستند، هیچ دستاوردی نمی‌داشتند و حتی نام‌ونشانی هم از آنها نمی‌ماند. نودونه درصد شاهکارهای هنری و آثار علمی و فلسفی ریشه در رنج دارند. رنج خاک حاصل‌خیزی است که شکوه و زیبایی انسان در آن ریشه دارد. کسی که از رنج فرار کند، روحش تهی‌دست می‌ماند؛ زیرا تمام عمر و توانش صرف فرار از رنج خواهد شد.

می‌گویید پس، برای مثال، دستاوردهای فراوان دانشگاه‌های ثروتمند و مرفه چیست؟ راستش من دستاورد عمیقی نمی‌بینم. آنها را دیده و خوانده‌ام. دانش عمیقی در آنها نیافته‌ام. آنها محصولات گلخانه‌ای یک نظام بروکراتیک هستند؛ غیراصیل و وابسته به پول و بودجه و یک نظام بروکراسی. خواندن یا ندانستن آنها هیچ‌کدام تأثیر عمیقی بر زندگی ندارد. اگر غیر از این باشد، خب همان یک درصد استثنا است، اگرچه در آن صورت هم احتمالا متناسب با خود از رنجی روییده‌اند.

اگر مته به خشخاش بگذاریم، معلوم نیست معنای هنجاری نظریه مزلو چیست. از این روی، قابلیت تفسیرهای مختلف را دارد. آن‌چه من از نظریه مزلو می‌فهمم این است که انسان تا تکلیف خود را با نیازهای مادی روشن نکند، بالا نمی‌رود. این امر منحصر به ارضای کامل و آرمانی و  بی‌چون‌وچرای آنها نیست. یک راه هم این است که انسان قید آنها را بزند تا دیگر برای او دغدغه خاطر و مسئله ذهنی نباشند. همان کاری که لوسین کرد؛ لوسین گلدمن (1913-1970) بزرگ‌ترین و نامدارترین شاگرد جورج لوکاچ (1885-1971) و یکی از نستوه‌ترین فیلسوفان نئومارکسیست قرن بیستم با آثاری دشوار و درخشان. وی در فلاکت عجیبی زیست، اما متوقف نشد و رشد کرد. بیشتر انسان‌ها در رنج می‌آموزند و عده‌ای کمی هم از رنج می‌آموزند.

  • علی غزالی‌فر

 

خوشبختانه در ایران کسی مشکل جنسی ندارد و فقط بحران جنسی ویرانگر به چشم می‌خورد که منجر به فروپاشی روانی و از دست دادن انرژی حیات افراد می‌شود. مردم نیز برای نشان دادن این مظلومیت به روانشناسی چنگ می‌زنند و دیواری کوتاه‌تر از هرم مزلو پیدا نکرده‌اند. جای بسی خرسندی است که هنوز بیشتر افراد از این هرم فراتر نرفته‌اند و از نظریات کسانی همچون ویلهلم رایش (1897-1957) خبر ندارند.

اما آقای آبراهام مزلو (1908-1970) چه گفته است؟ او می‌گوید امر جنسی یکی از نیازهای طبیعی اولیه و اساسی است؛ چیزی مثل فلافل و آپارتمان و شلوار جین ریش‌ریش. خب حالا از این مطلب چه نتیجه مطلوبی به دست می‌آید؟ بیشتر افراد گمان می‌کنند که پیامد سخن مزلو لزوم آزادسازی و آسان‌سازی امر جنسی است. اما چنین چیزی برای جامعه انسانی محال است. چرا؟ زیرا انسان یک موجود طبیعی صرف نیست، بلکه فرهنگ هم دارد. به تعبیر ارنست کاسیرر (1874-1945) انسان حیوان فرهنگی است. انسان همه امور طبیعی خود را به صورت چیزی فرهنگی در می‌آورد. این موجود همه چیز خود را، بدون استثنا، در قالب فرهنگ می‌ریزد. بین انسان و طبیعت، حتی طبیعت خودش، فرهنگ حائل می‌شود. انسان هیچ کنش طبیعی خالصی ندارد. همه امور و کنش‌های انسان آمیزه‌ای از طبیعت و فرهنگ هستند.

درست است که امر جنسی انسان هم ریشه در طبیعت دارد، اما در قالب فرهنگ انجام می‌شود و محال است انسان بدون چارچوب فرهنگی دست به کنش جنسی بزند. کنش جنسیِ کاملا طبیعی فقط در اقوام وحشی بدوی باستانی قابل فرض است که البته در این‌باره محققان بزرگ نظر دیگری دارند. انسان‌شناسان و قوم‌شناسان و مردم‌شناسان نشان داده‌اند که حتی در بدوی‌ترین جوامع باستانی نیز امر جنسی در چارچوب فرهنگی خاصی قرار می‌گیرد و سخت‌گیری‌های خاص خود را دارد و به هیچ وجه کنش جنسی آزادی وجود ندارد. لذا اگر کسی توقع دارد در جوامع انسانی تکه‌های ناب بدن همچون انار و زولبیا و طالبی و هات‌داگ و تخم‌مرغ، به راحتی، در دسترس قرار گیرند، خیال خام می‌پزد.

انسان برای نجات از این بحران باید به فکر راه‌های دیگری باشد غیر از توسل به طبیعت. به طور کلی انسان نباید دلش را به طبیعت خوش کند؛ چه طبیعت خودش و چه طبیعت دیگران و جهان.

  • علی غزالی‌فر