تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عقلانیت» ثبت شده است


به یکی از مسئولان اعتراض کردند: «چرا جوانی کاملا بی‌تجربه را در فلان سمت بزرگ و مهم قرار داده‌اید؟» ایشان هم داهیانه فرمود: «فوقش اشتباه می‌کند و خب، بعدش آن را درست می‌کنیم.»

طبیعی است که گاهی به جای سلول‌های مغز، در جمجمه برخی افراد، تکه‌های سیمان وجود داشته باشد، اما حقیقتا انسان در شگفت می‌شود از این‌که چگونه بی‌نهایت بلاهت ژرف در مقیاس کیهانی در یک کاسه سر کوچک جای می‌گیرد؟! ضرورت عقلانیت دقیقا در همین است که برخی از اشتباهات هرگز جبران نخواهد شد. برخی از خرابکاری‌ها بن‌بست است و پس از آن هیچ امیدی به اصلاح و جبران نیست. مثلا عقل می‌گوید دستت را در چرخ‌گوشت فرو نکن! اما کسی از روی کنجکاوی یا برای ماجراجویی نوک لرزان انگشتش را یکباره تا مچ پا در آن فرو می‌کند. خب، پس از آن درد است و معلولیت ابدی و دیگر هیچ! بعضی خرابکاری‌ها، به همین صورت، عامل خرابکار و اطرافیان و دیگر کسان و خیلی چیزهای دیگر را برای همیشه متلاشی می‌کند.

باور کنیم جان اموات‌مان و اجدادمان و دودمان‌مان برخی از مشکلات هیچ راه‌حلی ندارد و لذا باید با حداکثر خرد جمعی تلاش کنیم که آن گونه مشکلات به‌وجود نیاید. برای مثال کار دهه‌ی شصتی‌ها در همه زمینه‌ها به جایی رسیده که دیگر نمی‌شود برای آنها هیچ کاری کرد. هر کسی باید خودش فکری برای خودش بکند؛ زیرا نظریه‌ای کلی و راه‌حلی جمعی برای آنها منتفی شده است. دردناک است، اما چیز عجیب و جدیدی نیست؛ زیرا بارها در طول تاریخ اتفاق افتاده و نسل‌هایی به بن‌بست رسیدند و دسته‌جمعی به خوبی و خوشی به فنا رفتند. تنها کاری که می‌شد کرد این بود که پیشاپیش با خرد جمعی و کارشناسی جلوی آن گرفته می‌شد. نشد و این‌گونه شد.

دست‌وپا زدن هم چه بسا اوضاع را بدتر کند. گاهی درمان از درد بدتر است و راه‌حل از مشکل بیشتر خرابی به بار می‌آورد. در چنین مواردی، فقط درد و رنج است که باقی می‌ماند که باید تا آخر آن را به دوش کشید. محرومیت و ناکامی است که باید طعم تلخ آن را تا پایان عمر چشید. ننگ و عار جاودانی است که در تاریخ می‌ماند برای گفت و شنید.

ممکن است کسی بپرسد پس آن همه اشتباهات گذشتگان چه شد؟ آن اشتباهات که باقی نماندند و گرنه امروز بی‌نهایت مشکل داشتیم! در پاسخ به این اعتراض می‌توان دیدگاه مهم برخی از صاحب‌نظران را مطرح کرد. برای مثال جَرِد دایموند در شاهکار درخشان خود، کتاب "فروپاشی"، نشان می‌دهد که مشکلات حاد گذشتگان به این صورت منتفی شد که آن جوامع به طور کامل به فنا رفتند و با معدوم شدن آنها مشکلات نیز پی کار خود رفتند! طبق نظریه این دانشمند برجسته احتمالا همه مشکلات ما نیز به همین صورت رفع خواهد شد. آمین! 

  • علی غزالی‌فر


همیشه و همه‌ جا امور نامعقول  در زندگی آدمیان حضور داشته است. اما تا وقتی وضعیت وخیم نباشد، جریان زندگی مختل نمی‌شود. حال وقتی در جایی یک امر غیرعقلانی خیلی فربه شود، برخی اندیشمندان به فکر می‌افتند که با آن مقابله کنند. طبعا سلاح آنان نیز عقلانیت است. چیزی دیگری هم ندارند. متفکران گمان می‌کنند دوا یا سلاح مورد نیاز برای مقابله با امور نامعقول عقلانیت است. اما این گمان توهمی بیش نیست؛ زیرا امر نامعقول در برابر هر گونه عقلانیتی رویین‌تن است و هیچ آسیبی نمی‌بیند. هیچ عقلانیتی از پس امور نامعقول بر نمی‌آید. در برابر امور نامعقول هیچ استدلالی کارگر نیست. نشان‌دادن عدم‌انسجام آن هم راه به‌جایی نمی‌برد. گوشزدکردن پیامدهای بد و ناهنجار هم سودی ندارد. و از قضا همه این موارد خوراک غیرعقلانیت می‌شود و آن را پروارتر می‌کند.

تنها کاری که عقلانیت می‌تواند انجام دهد آن است که از همان ابتدا مانع شکل‌گیری و ظهور نابخردی شود. نابخردی همچون غول چراغ است که به‌راحتی، با اندکی حزم و احتیاط، می‌توان آن را در چراغ محبوس نگه داشت، اما اگر، به‌خاطر کنجکاوی یا ماجراجویی، بیرون کشیده شد، دیگر نمی‌توان آن را به حالت اول باز گرداند.

ناراحت و متأسفم که این نکته را می‌گویم، اما واقعیت همین است که امور نامعقول محصول خردمندان است. کدام خردمندان؟ خردمندان آرمان‌گرایی که بدون توجه به پیامدهای دور و طولانی‌مدت آرمان‌های خود، آن‌ها را تبلیغ می‌کنند و رواج می‌دهند. تمامی امور نامعقول پیامدهای آرمان‌گرایی است. هر آرمانی چنین فرزندانی خواهد زایید و این‌ها از همان تغذیه می‌کنند. خیلی دوست دارم که مثال‌ها و مصادیق این مطلب را ذکر کنم، اما زبان را در دهان نگه می دارم و چیزی نمی‌گویم. سخن سربسته می‌گویم.

  • علی غزالی‌فر


همگان، در همه زمینه‌ها، دم از عقلانیت می‌زنند. هر کسی خود را مصداق تام و تمام آن می‌داند و طرف مقابل را متصف به عکس آن می‌کند. به‌راستی نشانه عقلانیت چیست؟ بسیاری گمان می‌کنند که عقلانیت به معنای قدرت متقاعدکردن دیگران با استدلال است. هر چقدر بهتر بتوانیم افراد بیشتری را با استدلال‌های خود متقاعد کنیم، به این معناست که از عقلانیت بهتر و برتری برخورداریم. به عبارت دیگر عقلانیت نسبت مستقیمی با قدرت متقاعد کردن دیگران دارد.

اما این مطلب درست نیست. اگر هم باشد، مهم نیست؛ زیرا در اینجا امکان عدم صداقت و خودفریبی بسیار زیاد است. به همین دلیل برای کشف عقلانیت ملاک بهتر و شفاف‌تری لازم داریم. نشانه عقلانیت استعداد متقاعدشدن با استدلال دیگران است. به عبارت دیگر عقلانیت بیش از آن‌که به معنای متقاعدکردن دیگران با استدلال باشد، وابسته به میزان متقاعدشدن با استدلال دیگران است.

هر کسی به خود رجوع کند و ببیند تاکنون چقدر حاضر شده است که به‌خاطر استدلال بهتر و قوی‌ترِ رقیب از مدعای خود دست بردارد. اگر ما از کسانی هستیم که تا وقتی به سود مدعای ما دلیل وجود دارد به عقلانیت پایبندیم، و آن‌جایی که این‌گونه نباشد، آن را جدی نمی‌گیریم، بدانیم که فرسنگ‌ها با عقلانیت فاصله داریم. خوب است که انسان در مورد فضیلت‌هایی همچون عقلانیت به خودش هم کمی شک کند. این نیز مقتضای عقلانیت است.

  • علی غزالی‌فر