تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

شرکت نکردن در انتخابات علل و دلایل فراوان و گوناگونی دارد؛ از علل احساسی و عاطفی و هیجانی گرفته تا امور عجیب و غریب و چه بسا ناشناخته و بی‌نام و نشان دیگر. گاهی نیز پای پیش‌فرض‌های نظری در میان است؛ یعنی برخی افراد تصور و ایده‌هایی در باب سیاست دارند که بر مبنای آن در انتخابات حاضر نمی‌شوند و به تبع، آن را بی‌ارزش و بی‌فایده تلقی می‌کنند. چه بسا گاه و بیگاه آن را به سخره هم بگیرند. یکی از پیش‌فرضهای نظری کسانی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند، آن است که سیاست ذات، هسته و نومنی دارد که از دسترس شهروندان عادی به دور است و لذا افراد جامعه نمی‌توانند در آن نقشی ایفا کنند. به همین علت شرکت در انتخابات کاری لغو و بیهوده و بی‌فایده است و لذا باید از آن اجتناب کرد.

 

این پیش فرض در مورد سرشت سیاست کاملا نادرست است. چنین تلقی غلطی در مورد سیاست از یک اشتباه فلسفی ناشی می‌شود. سیاست کاملا برخلاف آن چیزی است که این افراد گمان می‌کنند. واقعیت آن است که سیاست ذات، هسته و نومنی ندارد. سیاست از سنخ فعل، عمل و کنش است و نه از سنخ ذات و جوهر. هر آنچه هسته و نومن سیاست پنداشته می‌شود، فقط و فقط یکی از لایه‌ها و پدیدارهای آن است، نهایتا یکی از لایه‌های بالایی و پدیدارهای قوی‌تر آن بشمار می‌آید. سیاست همه‌اش فنومن و پدیدار است، اما پدیدارهای لایه لایه و تودرتو و نه پدیدارهای هم‌ عرض و یکسان. برای مثال کنش سیاسی یک شهروند عادی هم عرض کنش سیاسی یک رئیس جمهور نیست. اما نکته مهم آن است که هیچ ربط علت و معلولی ضروری میان این لایه‌ها نیست. به همین دلیل همانگونه که لایه‌های بالایی این توان را دارند که بر لایه‌های پایینی موثر واقع شوند، لایه‌های پایینی نیز می‌توانند بر لایه‌های بالایی به طور جدی اثرگذار باشند. لذا همان‌طور که کنش سیاسی رییس جمهور بر شهروند اثرگذار است، کنش سیاسی شهروند نیز نسبت به رییس جمهور به هیچ وجه بی تاثیر نیست.

در همین زمینه می‌توان از منظرهای دیگری نیز این مطلب را تببین کرد. برای نمونه در دیدگاه علامه طباطبایی سیاست یک امر اعتباری است و نه حقیقی. به همین دلیل نباید احکام امور حقیقی را بر آن بار کرد و یا به آن نسبت داد. فقط امور حقیقی می‌توانند، ذات، جوهر یا نومن داشته باشند، اما امور اعتباری همچون سیاست کاملا فاقد اینگونه امور هستند.

 

با توجه به این مطلب باید اذعان کرد که سیاست هیچ تعین ثابت و سرنوشت لایتغیری ندارد و نمی‌تواند داشته باشد. سرنوشت سیاست در گرو فعالیت‌های سیاسی است، و کنش‌های سیاسی، واقعیت سیاست را رقم می‌زنند. اساسا مشارکت شهروندان عین سیاست است. از نظر آیزایا برلین (1997-1908) حتی بزرگترین شخصیت‌های بزرگ سیاسی نیز به ندرت می‌توانند جریان اموری را که می‌کوشند بنابر نقشه های خود بسازند، درک کنند. به همین دلیل سیاست همواره بذر تراژدی را در بطن خود دارد؛ چرا که آن نیروهایی که سیاست می کوشد بر آن‌ها چیره شود، هیچ گاه تمام و کمال در اختیار بشر نیستند.

همچنین در همین زمینه می توان با توجه چنین سیاقی از قطعه زیبا و درخشانی که از شاهکارهای نثر مایکل اوکشات (1990-1901) به یادگار مانده، چنین خوانشی داشت. او می‌گوید:

" در فعالیت سیاسی، انسان‌ها بر دریایی بیکران و بسیار ژرف می‌رانند؛ نه ساحلی هست و نه سرپناهی و نه لنگرگاهی، نه مبدأیی و نه مقصدی. غرض شناورماندن و حفظ تعادل است؛ دریا هم دوست است و هم دشمن؛ دریانوردی یعنی استفاده از همه امکانات شیوه‌های سنتی رفتار برای تبدیل هر موقعیت خصمانه (تهدید) به موقعیتی دوستانه (فرصت) ".

 

به همین دلیل هیچ کس نه می تواند سیاست را از آن خود کند، و نه توان پیش‌بینی کامل آن را دارد. این نیست مگر بخاطر اینکه در عرصه سیاست همه بازیگراند و هیچ کس نمی‌تواند در نقطه‌ای ارشمیدسی و بیرون از سیاست قرار گیرد و زمام آن را کاملا در اختیار خود داشته باشد. در همه عرصه‌های سیاسی نیز نتیجه حاصل جمع و برآیند کل نیروها و کنش‌هاست. به عبارت دیگر حاصل کنش و واکنش، فعل و انفعال، و روابط متقابل میان لایه‌های گوناگون است. خلاصه آنکه امروزه سرشت سیاست به گونه‌ای است که به کسی اجازه نمی‌دهد نتیجه را تعیین کند. توان انجام چنین کاری بخاطر امکان مشارکت گسترده، پیچیدگی فراوان جریان‌های سیاسی، تودرتو و لایه لایه بودن سیاست منتفی شده است. از همین روی برخی از متفکران سیاسی، سیاست را به بازی ماروپله تشبیه کرده‌اند. ژان فرنسوا لیوتار (1998-1924) نیز در باب سرشت سیاست اصرار دارد که سیاست یک سبک نیست، بلکه تعدد سبک‌هاست؛ زیرا سیاست نه تنها ذاتا کثرت‌گرا است، بلکه عین تکثر است. از نظر او سیاست صورتی از تعامل بشری نیست که طبق اهداف و اغراض تعریف‌پذیر باشد. برعکس، سیاست تشتت غایات و تکثر اغراض است. به همین دلیل عرصه سیاسی نیز فضایی محسوب می‌شود که در آن، گفتمان‌های مختلف، نامتجانس و لذا رقابتگر با هم مواجه می‌شوند.

در یک کلام، در سیاست هیچ چیز از پیش تعیین شده‌ای وجود ندارد، بلکه با سیاست‌ورزی افراد ایجاد می‌شود.

 

وانگهی هدف از رأی دادن فقط پیروزی در انتخابات نیست که افراد بخاطر ترس از شکست پا به میدان نگذارند. البته نمی‌خواهم بر این نظر ماکس وبر (1920-1850) پافشاری کنم که سیاست به زندگی معنا می‌بخشد و زندگی بدون سیاست پوچ است، اما دست‌کم مشارکت سیاسی برای دانستن و فهمیدن نیز هست. اندیشیدن جدی به انتخابات و درگیرشدن واقعی با آن باعث رشد فهم و ادراک و شعور سیاسی انسان می‌شود. همچنین می‌تواند فرصت بسیار خوبی برای به دست آوردن تجربه سیاسی هم باشد که در آینده می‌تواند مورد استفاده خود فرد قرار گیرد یا حتی در اختیار دیگران گذاشته شود. دیگر آنکه کنش سیاسی بخاطر اینکه از سرشت جمعی برخوردار است و در حوزه عمومی رخ می‌دهد، باعث ایجاد همدلی و همبستگی می شود و بسیاری از شهروندان و گروه‌ها را به هم پیوند می‌دهد. آری! وجوهی از فهم و تجربه و حیات فردی و جمعی انسان هست که فقط در مشارکت‌های سیاسی شکوفا می‌شود و انتخابات نیز قطعا یکی از آن موارد است. به قول ادموند برک (1797-1729): " آنکه با ما سرشاخ می‌شود، دل و جرأت ما را زیاد می‌کند و مهارت ما را افزایش می‌دهد. مخالف ما، یاور ماست ".

نتیجه آنکه انتخابات را به عنوان یک کنش سیاسی موثر نمی‌توان و نباید نادیده گرفت و یا تحقیر کرد. برعکس، باید کاملا آن را جدی گرفت. فراموش نکنیم که امروزه نمی‌توان بدون سیاست زندگی کرد و حتی دست به عملی زد. امروزه سیاست وارد تمام ساحت‌ها و قلمروهای زندگی شهروندان شده و حتی حوزه خصوصی افراد نیز تحت تاثیر سیاست است. لذا شهروند ناچار است وارد کنش سیاسی شود.

 

اما به چه کسی باید رای داد؟ این پرسشی نیست که در اینجا مجال پاسخگویی به آن وجود داشته باشد. اما می‌خواهم با الهام از سخنان هانا آرنت (1975-1906) بگویم چنین کسانی را باید انتخاب کرد: نخبگانی خلاق و ذاتا سیاسی؛ افرادی که در بند چیزی بیش از خوشی و شادمانی شخصی هستند؛ انسان‌هایی که خواهان لذت خوشبختی همگانی و عهده‌دار شدن مسئولیت امور دیگران هستند؛ کسانی که برای زندگی مردم هدف تعیین نکنند بلکه برای تحقق اهداف زندگی آنان تلاش کنند؛ اشخاصی که خواهان بردوش کشیدن مسئولیت و کاستن از درد و رنج شهروندان هستند و نه تصاحب قدرت و تملک امکانات؛ فرهیختگانی که ذوق و علاقه‌ای به آزادی و رفاه عمومی دارند و بدون آن نمی توانند و یا نمی خواهند شاد و خوشبخت باشند.

  • علی غزالی‌فر