تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است


-          نه، این چیه!

-          چرا؟ ارزونه که. نویسندشم مشهوره که.

-     باشه، اما خیلی قدیمیه. از ظاهر داغونشم معلومه. امروز دیگه این حرفا به درد ما نمی‌خوره. چیزای دیگه اومده. اونا رو بخونی، حرفای بهتری برای گفتن در جمع یاد می‌گیری و بیشتر بت توجه می‌کنن...


این گفتگوی کوتاه در یک کتاب‌فروشی درباره اثر مشهور هربرت مارکوزه (1898-1979)، "انسان تک‌ساحتی"، صورت گرفت. آن اثر کتابی است در نقد مدرن‌ترین جامعه/کشور دوره معاصر؛ یعنی آمریکا.

جامعه ما آغشته به مدرنیته است، اما کاملا مدرن نیست؛ زیرا مدرنیته از دل آگاهی ما بیرون نیامده است. در واقع یک مدرنیته نصفه-نیمه و شکسته-بسته به ما رسیده است. ما که خودمان به آن نرسیدیم و برای آن زحمتی نکشیدیم. مدرنیته تحفه‌ای بود که از غرب آمد و ما با پول بادآورده‌ی نفت خداداد فقط محصولات سخت‌افزاری آن را برای خودمان خریدیم. و البته هر چیزی که از بیرون به انسان برسد برای او ذاتی و ضروری نخواهد بود. همچنین ما با همان ذهنیت پیشامدرن با محصولات مدرنیته مواجه شدیم و می‌شویم و همین امر باعث می‌شود که نابسامانی و آشفتگی به‌وجود آید. ما از مدرنیته عقلانیت، اخلاق، قانون‌مداری، علم و پژوهش، تعلیم و تربیت، حقوق انسان، وظایف شهروندی، نقد جدی و جدی‌گرفتن نقد جدی و دیگر مزایا را به ارث نبرده‌ایم. اما، در مقابل، مصرف‌گرایی، آلودگی محیط زیست، تولید صنعتی بد و بی‌کیفیت و غیرسالم و هزاران بدبختی دیگر به سرمان آمده است. ما شلوار جین می‌پوشیم. پیتزا می‌جویم. چیپس و پفک می‌بلعیم و خودمان را مدرن فرض می‌کنیم. واقعیت آن است که ما بیشتر از مزایا، معایب و بیشتر از نقاط مثبت، نقاط منفی مدرنیته را به ارث برده‌ایم. یکی از علل پرخاشگری و ناسزاگویی به مدرنیته در ایران نیز همین است که ما مدرنیته را در تمامیت آن و با همه مزایا و وجوه مثبت‌اش تجربه نکرده‌ایم. ما همیشه چوب نواقص آن را خورده‌ایم و از مصائبی که بر سرمان آورده دردها کشیده و رنج‌ها دیده و بسیار نالیده‌ایم.

با توجه به این وضعیت نابسامان، مکاتب فکری و اندیشمندانی که به نقد مدرنیته پرداخته‌ و معایب آن را به‌خوبی واکاوی کرده‌اند، برای ما بسیار مفید و آموزنده هستند. آنها به خودآگاهی ما کمک می‌کنند. باعث می‌شوند وضعیت فردی و اجتماعی خود را بهتر درک کنیم و سمت‌وسوی برون‌رفت از این وضع نامطلوب را بهتر ببینیم. کشورهای غربی نیز در ابتدا با این مشکلات دست به گریبان بودند اما بعدها به تدریج خود را اصلاح کردند. فیلسوفانِ نقاد نقش مثبتی در این اصلاح‌گری داشتند. آن فیلسوفان، منتقدِ کژی‌ها و معایب و نواقص مدرنیته بودند و نه همه آن در کلیت و تمامیت‌اش.

در این میان فیلسوفان مکتب فرانکفورت نیز هستند که از این جهت هنوز هم می‌توان از آنها آموخت، از جمله مارکوزه و به‌ویژه "انسان تک‌ساحتی" که ارزان نیز هست.

  • علی غزالی‌فر


بقالی بغل خانه ما روزنامه‌ها را، قاطی سیب‌زمینی و پیاز و باقالی، در پیاده‌رو می‌گذارد. امروز وقتی رد می‌شدم، دیدم خبر اول چند نشریه پیروزی جدید پیروزی قدیم است. خب، پس استقلال باز هم شکست خورد و میلیون‌ها هوادار ناراحت شدند. حال این شکست و ناراحتی چه نتیجه‌ای دارد؟ آیا حتی یک نفر از طرفداران این تیم از آن دست می‌شوید و آن را کنار می‌گذارد؟ آیا کسی که به این تیم دل بسته است، به‌خاطر شکست‌های متعدد و بازی‌های بد، اصل آن را زیر سوال می‌برد؟ آیا حتی اگر این تیم آبی، به یک تیم آبکی تبدیل شود، باعث ریزش هوادارانش می‌شود؟ پاسخ روشن است. بسیار بعید است ‌کسی چیزی را که هویتش در گرو آن است، کنار بگذارد. تعلق‌خاطر هویتی با هیچ داده‌ عینی آسیب نمی‌بیند، بلکه حتی چه بسا هر چه ضعف و شکست بیشتر باشد، طرفداری، به‌خاطر نشان‌دادن فضیلت وفاداری، شدیدتر هم شود.

البته ده‌ها روش نیز برای توجیه ضعف یا شکست وجود دارد یا می‌توان ساخت و بافت. برای مثال می‌توان گفت تیم استقلال خوب و عالی‌ست و هیچ عیب و ایرادی ندارد. این مربی، آن بازیکن، فلان مدیر، بهمان مسئول، داور کند، باد تند، هوای بد، دمای سرد، زمین گرم، چمن نرم و... برای استقلال مشکل تراشیدند. این‌ها هم نباشد، بالاخره شانس که هست. این‌بار بدشانسی آورد. بدشانسی و قضاوقدر باعث شکست استقلال شد. شاید هم خواست خدا بود. بار بعدی جبران می‌شود. به هر حال امید که هست؛ امید به آینده‌ای بیکران و بی‌انتها و پایان‌ناپذیر. همچنین می‌توان گفت که استقلال یک ذات استعلایی ناب و پاک و کامل دارد که از گزند همه حوادث در امان است و هوادارانش به آن ذات خالص عشق می‌ورزند. این تیم استقلال آن تیم استقلال حقیقی نیست. هرگاه شاهد بازی خوب و پیروزی باشیم، آن‌گاه با استقلال حقیقی مواجهیم. در غیر این صورت، این استقلال همان استقلال واقعی نیست. استقلال حقیقی همان است که در گذشته همیشه در زیباترین بازی‌ها ظاهر شده و بهترین پیروزی‌ها را به‌دست آورده است. به هر حال راه توجیه و تفسیر، بی‌نهایت، باز است. هر چه می‌خواهد دل تنگت بباف!

کارآمدی یک تیم ورزشی و نتیجه مسابقه اموری ابژکتیو و عینی بوده و به‌راحتی قابل سنجش و داوری هستند. با وجود این، هواداری از فلان تیم ورزشی با داده‌های عینی ابطال‌ناپذیر است. حال تصور کنید که اگر با چیزی مواجه باشیم که جنبه‌های سوبژکیتو هم داشته باشد و سنجش و داوری عینی آن ساده نباشد، آن‌گاه اوضاع چقدر پیچیده می‌شود! بیشتر امور انسانی ابژکیتو به همین صورت است، چه رسد به، مثلا، ایدئولوژی‌ها و جناح‌بندی‌های سیاسی که سویه‌های سوبژکتیو زیادی دارند. این‌گونه امور در برابر هر حادثه‌ای رویین‌تن هستند و به هیچ شکلی آسیب نمی‌بینند. هیچ مناظره‌ای، هیچ حادثه‌ای، هیچ اتفاقی، هیچ مصیبتی، هیچ زهرماری و... باعث تغییر در دیدگاه‌های کلان ایدئولوژیک نمی‌شود. لذا امیدی به تغییر موضع‌گیری‌های سیاسی نداشته باشیم. فقط امیدوار باشیم عرصه سیاست به‌گونه‌ای شود که همه گروه‌ها بتوانند بازی کنند و مسابقه دهند. 

  • علی غزالی‌فر