بشنو و صد گنج ببر
:cyclone
آروارههایش خسته نمیشد، اما من همه استخوانهای وجودم از زانو به پایین و از گردن به بالا درد گرفته بود. اگر جمجمهام را گاز میگرفت درد کمتری داشت. سخنرانی مفصل و بیمعنی و تکراری او تا اعماق روح را سمباده میکشید. بسیار حرف زد، ولی خلاصهاش این بود: مکانیک خوانده بود، اما به دلش ننشسته بود. اتفاقی با فلسفه آشنا شده بود. یک دور تاریخ فلسفه و یک کتاب از خودِ هگل هم خوانده بود. از مجله و مؤسسه سراغ میگرفت؛ هوس کرده بود مقالههای فلسفی بنویسد و سخنرانیهای فلسفی ایراد کند. نظریههای فلسفی مشعشع بسیاری داشت، درباره همه امور فردی و تمام مسائل اجتماعی.
علاقمندان فلسفه بسیار زیادند و روزبهروز تعداد آنها افزایش مییابد. اما امکانات کشور نه در حدی است و نه به شکلی است که بتوان همه این افراد را در مسیر درست قرار داد. به همین سبب آفتهای متعددی بر سر آنها میآید و مانع رشد مناسب آنان در زمینه فلسفه میشود. متأسفانه اوضاع بهقدری وخیم است که حتی دانشکدههای فلسفه برای دانشجویان این رشته نیز راه را هموار نمیکنند.
یکی از تلقیهای بسیار بد و اشتباه در فلسفهآموزی آن است که فلسفهجویان گمان میکنند با در پیشگرفتن فلسفهآموزی لزوما باید در فلسفه سخنگو شوند؛ به عبارت دیگر نشانه درست آموختن فلسفه این است که در آینده دور یا نزدیک برای دیگران حرفی برای گفتن داشته باشند و اظهار نظر کنند و صاحبِ نظر و نظریه شوند. اما چنین تصوری درست نیست. هیچ لزومی ندارد که انسان در فلسفه سخنگو باشد. کاملا ممکن و حتی گاهی بسیار مطلوب است که شخص در زمینه فلسفه شنونده باشد؛ و صد البته یک شنونده خوب و حرفهای.
اگر کسی به موسیقی علاقمند است، لزومی ندارد که حتما خواننده یا نوازنده شود. چنین کسی میتواند یک شنونده خوب و حرفهای در عرصه موسیقی باشد. واقعا گوشدادن به سمفونیهای بتهوون و درککردن و محظوظشدن از آنها فقط کار یک شنونده خوب و حرفهای است. در فلسفه نیز چنین چیزی کاملا معنادار و امکانپذیر است.
شناختن کتابهای خوب فلسفه، دانستن سلسلهمراتب آثار و افکار فیلسوفان، علم به جغرافیای دانشهای فلسفی، درک جایگاه هر اثر و نظریهای در این پهنه گسترده حقیقتا کمالی است که هر کسی از آن بهرهمند نیست و به آسانی بهدست نمیآید. همه این موارد با فلسفهآموزی جدی و طولانی حاصل میشود. اینکه شخص بتواند آثار فلسفی خوب را خوب بخواند، آراء فیلسوفان را خوب بفهمد و ماجراهای جاودان و شگفتانگیز فلسفه را بداند، به خودی خود بسیار ارزشمند است. چنین چیزی، هم نتیجه رشد و هم باعث رشد فلسفی شخص میشود. باری، شنونده و تماشاگر خوب و حرفهای بودن کمال است، اما سخنگو و بازیگر بد بودن نقص بسیار بزرگی است که به دیگران هم آسیب میزند.
مهمترین چیزی که هر کسی در فلسفهآموزی باید بهدست آورد آن است که نسبت خاص خودش را با فلسفه پیدا کند و سپس آن را تقویت کند. رشد و شکوفایی فلسفی هر کسی در گرو کشف و تقویت این رابطه است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.