"سیزده به در" طبیعی و مجازی
مثل همیشه شب دیر خوابیدم، اما هوا بهقدری خوب بود که برای قدمزدن صبحگاهی بیرون رفتم. پارک نزدیکی را هدف قرار دادم و به سوی آن شتافتم. از دور معلوم بود که مثل همیشه نیست. وقتی نزدیک شدم، انبوه جمعیت را دیدم. یادم آمد که روز طبیعت است و ملت هم بنا به طبیعت ملی خود باید به جان طبیعت بیفتند. همه جا را گرفته بودند. فضای سبز و چمنها پیدا نبود. حتی یک بند انگشت جای خالی نبود که انسان بتواند یک سلول خود را آنجا بر زمین بگذارد. حدس میزنم فقط در برخی گلدانهاست که هنوز کسی چادر نزده باشد. اما کسانی هم بودند که در همان فضای تنگ بینمولکولی والیبال بازی میکردند. عدهای هم میرقصیدند. در گوشه پارک یک پهلوان پیر باستانی و کوهستانی همراه با شاگرد خود معرکه به پا کرده بود. بازوهایش از کل من بزرگتر بود و با کف دست سنگها را تیلیت میکرد. چند مار و افعی خیلی بزرگ هم داشت که برای غذای آنها از مردم پول میگرفت. از آنجا دور شدم و در راه به مردی برخوردم که سگش را به درخت بسته بود. آن سگ به عظمت یک جوجه بود و البته صدای گنجشک میداد. کودکان جمع شده بودند و به آن میخندیدند. کمی جلوتر خانمی را دیدم که شیشه میکشید. پیرمردی که میگذشت او را بهانه کرد و کل دوران معاصر را به نقد کشید. شیشهکشیدن در سیزده به در!!!
جالب است که چیزی از سرشت حقیقی هیچ مراسمی باقی نمانده است. همه مراسم باستانی در سراسر جهان در اصل مراسم آیینی بودند که انسانها را از زندگی روزمره بیرون میکشیدند تا در یک فرآیند معنوی آنها را متوجه حقیقت غایی کنند و در خلال مراسم نوعی تحول وجودی برای آنان رخ دهد و عهد خود را با هستی تجدید کنند. اما امروزه همه آن مراسم معنوی با تبدیل شدن به تفریح و سرگرمی مسخ شده است. معنویترین مراسم دورانهای گذشته امروزه فقط نوعی کارناوال هستند. در چنین شرایطی کسی که میخواهد اصالت و فردیت خود را حفظ کند، نباید در نقش بازیگر ظاهر شود. بلکه باید ناظر باشد تا جانش آسیب نبیند و بهرهای ببرد و چیزی بفهمد. همانگونه که در مراسم آیینی معنوی باید کاملا در نقش عامل وارد شد تا جان شخص حظی ببرد و اگر کسی نقش ناظر را به خود بگیرد، تهی دست خواهد ماند.
در هر صورت امروزه فقط یک پوسته و ظاهر شلوغ و متکثر به جا مانده است. واقعا چه معنا و فایدهای در این کار وجود دارد که همه ملت میلیونی از خانه بیرون بیایند؟! چرا در خانه نمیمانند و بیجهت فضای عمومی را شلوغ میکنند؟!
به هر حال وضع خوبی نبود و نمیشد کاری کرد. لذا از روی ناچاری به لانه برگشتم. کاسه آجیل را آوردم و کنار دستم گذاشتم و به فضای مجازی وارد شدم. به چند کانال تلگرام، چند گروه واتساپ، فیسبوک و... سر زدم؛ پر از حرف و نظر، همه جا نقد و بررسی، همه مشغول ارائه تحلیل و نظریه در باب مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی و جنسی و نقدی و... . عجب! اینجا هم که خیلی شلوغ است. اینجا هم نوعی سیزده به در است؛ هر روز سیزده به در؛ بلکه هر لحظه.
وقتی به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی سر میزنیم، میبینیم که انبوه عظیمی از افکار و احساسات بیرون ریخته شدهاند. بیشتر این اندیشهها و احساسات ضرورتی در طرح آنها نیست و لذا مطرح کردن آنها نتیجهای جز شلوغی بیفایده ندارد. بسیاری از اینها، که معنا و محتوای مهمی ندارند، باید در درون صاحبانشان بمانند و اظهار نگردند تا جا را برای دیگر مطالب مهم و مفید تنگ نکنند. همانطور که بهتر است بسیاری از افراد در خانه بمانند، نیز خیلی از مطالب اگر در درون افراد بمانند و گفته نشوند، برای بهداشت ذهنی و روانی دیگران بهتر است. اوضاع طوری شده است که بیشتر افراد همه ذهنیات خود را بیرون میریزند و جهان را شلوغ میکنند. شلوغی چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی واقعا مایه دردسر است و انسان را کلافه میکند. هم بیرون آمدن افراد و هم اظهار افکار، در هر دو حیطه، باید به تابع اهمیت و ضرورت باشد. در این میان فرقی میان عالم و عامی نیست. بدترین نوع پوپولیسم زمانه ما این است که اندیشمندان و دانشمندان با یقین و اعتماد و به نفس در بیرون از حوزه تخصصی خود اظهار نظر تخصصی میکنند. اقبال عمومی به این افراد نیز متاسفانه غالبا از همین جنبه است.
خلاصه آنکه همانطور که وقتی همه بیرون میآیند، بهتر است که انسان در خانه بماند، اکنون نیز وقتی همه حرف میزنند و نظر میدهند، بهتر است ساکت ماند و چیزی بر این شلوغی نیفزود. در شلوغی چیزی نصیب کسی نمیشود و انسان اصالت و فردیت خود را از دست میدهد. باید تا خلوت شدن صبر و سکوت پیشه کرد. ثمره عملی این تاملات این شد که دو دستم را تا آرنج در تنقلات فرو کردم. اندکی بعد آروارهها بهکار افتادند.
- ۹۶/۰۱/۱۴
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.