تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

معرفت و حکمت ما ناشی از درس و بحث و خواندن و نوشتن ما نیست. آنچه تعیین کننده است خود ما هستیم؛ حقیقت ما. در یک کلمه: "جایگاه ما در هستی."
برای مثال یک مادر جایگاهی در هستی دارد که بخاطر آن نسبت به فرزندش از حکمت و معرفتی برخوردار است که هیچکس آن را ندارد؛ حتی خود آن فرزند. چرا؟ زیرا جایگاه مادری در هستی چنین اقتضایی دارد
.

  • علی غزالی‌فر

گاهی خسته می شویم؛ از این مکان، از این زمان، از این زندگی، از این شهر، از این کار، از این شخص و از خیلی چیزهای دیگر و شاید از همه چیز و همه کس؛ زیرا دائما تکرار می شوند و هر روز همان هستند که دیروز بودند. هیچوقت تازه نمی شوند، اما.........


اما اگر به آنها بیندیشیم، برای ما دگرگون می شوند و چهره تازه ای از آنها رخ می نماید و طور دیگری نمایان می شوند. اندیشه تمامی آنها را تر و تازه و جذاب و شاداب می کند. حتی خود ما را از نو می سازد.
آری! تفکر نحوه پدیدارشدن همه چیز را دگرگون می کند
.

  • علی غزالی‌فر

در یک جامعه انسانی فرهیخته، امور غیرعقلانی در نسبت با عقلانیت تعریف میشوند و در ارتباط با آن جایگاه مناسب خاص خود را پیدا می کنند. برای مثال عشق، روابط انسانی، سنت ها، آداب و رسوم، تربیت، اخلاق اجتماعی و....اموری غیرعقلانی (و نه ضدعقلانی؛ دقت شود) هستند اما می توانند عقلانی یا ضدعقلانی باشند. اگر در ذیل عقلانیت قرار گیرند معقول و البته مطلوب و مقبول واقع می شوند و الا فلا. اما اگر نسبت و ارتباط اینگونه امور با عقلانیت بریده شود هرج و مرج و آشوب فردی و اجتماعی در همه ساحات انسانی (فرد، خانواده، محله، شهر، کشور) بوجود می آید. در این شرایط، مسئله واقعا اساسی خود عقلانیت است. براستی بنیاد عقلانیت یک جامعه در کجاست؟ کجا و چگونه سراغ آن را بگیریم و خود را در پرتو آن قرار دهیم؟


شاید اولین قدم برای تثبیت خرد و عقلانیت مثبت و ایجابی، ظهور و اظهار خرد و عقلانیت منفی و سلبی باشد. آدورنو می گوید: " اندیشه قبلا در خود، پیش از هرگونه محتوای ویژه ای نفی است؛ مقاومت است در برابر آنچه بر آن تحمیل میشود
."

  • علی غزالی‌فر

ما انسانها وجود داریم برای اینکه کسی ما را در تمامیت خودمان به طور کامل درک کند. ما در هستی و بودن خودمان خواهان این هستیم که وجود ما درک شود. میل به ظهور خود و اظهار داشته هایمان برای دیگران هم ریشه در همین دارد.

  • علی غزالی‌فر

آموختن حقیقی هر چیزی مقدم برآن نیست؛ بلکه با خودش است.
شنا کردن را فقط با شنا کردن یاد میگیریم
.

  • علی غزالی‌فر

برای آنکه چیزی یا کسی برای ما مهم و ارزشمند جلوه کند، لازم است فاصله معینی با آن/او داشته باشیم. اگر این فاصله کمتر یا بیشتر شود آن مورد اهمیت خود را از دست میدهد؛ اگر زیاد نزدیک شویم مبتذل و اگر دور شویم محو و هیچ و پوچ خواهد شد.

  • علی غزالی‌فر

با یکی از دوستان همدانی گپ و گفتی داشتیم. بحث به رجل همدانی و ماجرای مشهور ابن سینا در ارتباط با او کشید. یکی از دوستان گفت که نظر رجل همدانی در مورد وجود " کلی طبیعی " چندان پر بیراه نیست و چه بسا بگونه دیگری قابل فهم باشد. او گفت که برخی نظر او را عرفانی قلمداد کرده و آن را به " کلی سعی " تاویل کرده اند.

عرض کردم که تاویل نظریه رجل همدانی به دیدگاه های عرفانی از آن حرفای بی معنا و بی مبنا است. کلی سعی در عرفان نظریِ پیروان فلسفی مشرب ابن عربی مطرح شده است. و این امر چند قرن بعد از ابن سینا رخ داد. کلی سعی مربوط به حقیقت وجود است ونه ماهیت. آن فلسفی مشربان، مباحث شیخ در مورد احکام ماهیت را گرفته و به حقیقت وجود تسری دادند.
مناقشه ابن سینا با آن رجل همدانی نیز صرفا در مورد ماهیت است
 و نه حقیقت وجود.

  • علی غزالی‌فر

دیشب در مجلس مهمانی، یکی از اقوام رو به من کرد و گفت زندگی خیلی سخت شده است. پس از آن آهی کشید.

این جمله را صدها بار شنیده بودم اما این بار مرا به فکر فرو برد. شاید آه او مرا گرفت!

 

زندگی هیچ کس هیچگاه خالی از درد و دشواری نبوده است. اما رنج و سختی انواعی دارد. برخی انواع آن معقول و قابل تحمل، حتی در مواردی مطلوب، است و برخی البته اینگونه نیست. به همین دلیل درد و دشواری و رنج و سختی ملاک داوری در باب زندگی نیست. مشکل وقتی سر بر می آورد که اینگونه امور تهی از هر گونه معنایی می شوند. البته امور متعدد و گوناگونی می توانند به عنوان معنای زندگی باشند و زندگی را معنادار سازند. ساده ترین و کمینه ترین شکل آن لذت است. زندگی های امروزی اغلب ایرانیان تهی از لذت های ژرف و ناب است. لذت باید بسیار بسیار جدی گرفته شود و تاملات بسیار و جدی در مورد آن صورت گیرد. اما به نظر می رسد عامل اصلی و مشکل اساسی این نیست. پس باز هم مثل همیشه از لذت می گذریم.

 

مشکل اصلی و اساسی بسیاری از زندگی های ما ایرانیان بی معنایی است. اغلب زندگی ها به سمت بی معنایی سوق پیدا کرده است. روشن است که معنای زندگی نمی تواند نامعقول باشد و در تضاد با عقلانیت واقع شود. البته عقلانیت دارای دو بخش نظری و عملی است. توده مردم بیشتر با عقلانیت عملی سر و کار دارند  و بیشتر همان عقلانیت برای آنها محسوس و ملموس است.

عقلانیت عملی به رابطه سود و هزینه، یا اهداف و ابزار مربوط می شود. امروزه چنین تناسبی میان اینها وجود ندارد. البته هر زندگی خوب و موفقی موارد ناموفقی دارد، اما آنچه عموم زندگی های امروزی را به مرز بی معنایی رسانده، عدم تناسب در مهمترین، اساسی ترین، کلیدی ترین و حیاتی ترین امور زندگی است. مواردی همچون تحصیلات، شغل، مسکن، ازدواج، فرزندآوری، روابط انسانی، مشارکت سیاسی و... به هیچ وجه با ملاک های عقلانیت عملی سازگار نیستند.

عموم مردم گمان می کنند همه امور زندگی منحصر در همین انواع موجود و متعارف است و نمی توان گونه دیگری و به گونه دیگری اقدام کرد. این باعث می شود که یا تسلیم شوند و تن به درد و رنج بی معنا دهند، یا اینکه قید آن را بزنند و تبعات تمرد و سرکشی را به جان بخرند که البته دردها و دشواری های خاص خودش را نیز دارد.

اما فلسفه می داند که انواع دیگری قابل کشف و طرح است. فلسفه باور دارد که می توان، بلکه باید، آن گزینه ها را برگزید. از این روی فلسفه به زندگی انسانی خوشبین و امیدوار است و باید باشد و باید این امید و خوشبینی را به افراد انسانی منتقل کند. یکی از وظایف و تکالیف جدی اهل فلسفه این است که انواع و شکل های مطلوب اینگونه موارد را مطرح کرده و به جامعه معرفی کنند و انسان ها را از چنین بن بستی خارج کنند. شکل مرسوم و متعارف این موارد بن بست حیات انسانی نسل امروزی است.

در ارزش فلسفه همین بس که می تواند کمی از درد و رنج بی معنا و نامعقول بکاهد و این اصلا چیز کمی نیست؛ زیرا درد و رنج انسانی از آن چیزهایی است که اندک آن نیز بسیار است.

آری! زندگیِ سخت، سخت به فلسفه نیاز دارد.

  • علی غزالی‌فر

یکی از کتاب هایی که بسیار دوست می دارم، ( شرح الاسماء ) یا شرح دعای جوشن کبیر از مرحوم حاج ملاهادی سبزواری است. این کتاب قطور به نوعی همه مباحث کلامی، فلسفی و عرفانی را بدون قیل و قال در خود جای داده است. مرحوم حاجی نیز با حسن ظن و توجه به نقاط مثبت هر دیدگاه، همه را با هم آشتی می دهد. علاوه بر این، سرشار از نکات شیرین و دلنشین است.

به مناسبت این شبها چند مورد را ذکر میکنم:

 

{ یا من هو بمن عصاه حلیم } ...حقیقة حلمه عدم تاثره تعالی عن مخالفة عبیده لاوامره و نواهیه، لانه فعال بحت لایشوبه شائبة انفعال بوجه من الوجوه.

 

{ اللهم انی اسئلک باسمک یا کافی } یکفی مهمات من یتوسل به باسقاط الوسائل.

 

{ یا اله الاغنیاء } انظر الی التفاوت من این الی این! فانه تعالی للاغنیاء اله، کما هو للضعفاء کنز، کما انه للاصفیاء و الاتقیاء انیس و حبیب.

 

{ اللهم انی اسئلک باسمک یا مسبب } للاسباب بجعل بسیط لا بجعل مولف.

  • علی غزالی‌فر

یکی از دوستان در خصوص مفهوم "دیگری" در فلسفه های اگزیستانس و نیز امکان مطالعه تطبیقی این موضوع در فلسفه صداریی از بنده سوال کرد. در پاسخ او این مطلب را نوشتم:

 

( دیگری ) مفهوم کلیدی، اصلی و اساسی در اندیشه ایمانوئل لویناس است. تمام بحث های او حول همین محور می چرخد. البته او در اصل پدیدارشناس بود و نه اگزیستانسالیست. او پدیدارشناسی هوسرل را پیگیری می کرد و بعدها این جریان را وارد فرانسه کرد و پدر پدیدارشناسی فرانسه واقع شد. از طریق هوسرل با هایدگر آشنا شد و حتی به آلمان رفت و در درسهای او شرکت کرد. تحت تاثیر هایدگر مفهوم ( دیگری ) را یافت و پرورش داد؛ زیرا هایدگر دازاین را وجود-با-دیگران می داند. به همین دلیل این مفهوم در اندیشه هایدگر نیز جایگاه مهمی دارد. بعدها سارتر نیز که تحت تاثیر هوسرل و هایدگر واقع شد، باز هم به طور جدی به این مفهوم پرداخت.

مارتین بوبر نیز مفهوم ( تو ) را مفصل واکاوی کرده است. به دلیل قرابتی که این مفهوم به مفهوم ( دیگری ) دارد، در این زمینه شایان توجه جدی است. او نگاه بسیار مثبتی به مفهوم ( تو ) دارد. لویناس نیز همینطور بود. از نظر او ( دیگری ) به هیچ وجه ابژه آگاهی قرار نمی گیرد و فقط می توان مواجه اخلاقی با ( دیگری ) داشت. این کاملا در مقابل نگاه منفی کسی همچون سارتر است که اساسا هر گونه ارتباط با دیگری را محکوم به شکست می داند. از نظر او حتی بهترین و عالی ترین ارتباط انسانی، یعنی عشق ، نیز ناکام و ناموفق است. هایدگر البته اینگونه نیست و تمایزی را میان انواع ارتباط با دیگری مطرح می کند. او بر این باور است که این ارتباط می تواند اصیل یا غیراصیل باشد.

 

کاملا واضح است که در فلسفه ملاصدرا چنین مبحث و مفهومی به طور بالفعل وجود ندارد. استنباط و استخراج چنین بحثی از آثار او به غایت دشوار است؛ زیرا ملاصدرا انسان را عین الربط به مبادی عالیه و علل فاعلی خود می داند و لذا یافتن ارتباطی ژرف و عمیق میان انسان ها دشوار خواهد بود. شاید این ویژگی اندیشه های دینی باشد. کرکگور پدر اگزیستانسیالیزم و آن مسیحی مومن سودائی و پرشور می گوید: { هر کس باید از سر و کار داشتن با دیگران مضایقه کند و اساسا فقط با خدا و با خودش سخن بگوید. } رابرت سولومون در کتاب اگزیستانسیالیزم خود در آغاز فصلی که به این موضوع اختصاص داده به این مطلب اشاره می کند که طرح این مفهوم در دوره معاصر معلول غفلت از خداست و ( دیگری ) آنگاه برجسته شد که خدا به حاشیه رفت.

باید دقت کرد که ارتباط با ( دیگری ) در اندیشه فیلسوفان نام برده کاملا مبنایی و ضروری است. مثلا از نظر هایدگر دیگران در مقام ذات دازاین اخذ می شوند و نه اینکه ارتباط با آنها متاخر از دازاین و عارض بر آن باشد. روشن است که چنین ارتباطی در فلسفه ملاصدرا به دشواری قابل کشف است.

 

 در پایان نباید از اهمیت و تاثیر عظیم هگل ( رب النوع فلسفه های قاره ای ) در طرح این بحث غافل باشیم. او بود که ضرورت و اهمیت توجه به دیگری را برای حصول خودآگاهی انسان کشف کرد و گفت: { دیگری آینه خودآگاهی است.}

  • علی غزالی‌فر