عقلانیت در جامعه
در یک جامعه انسانی فرهیخته، امور غیرعقلانی در نسبت با عقلانیت تعریف میشوند و در ارتباط با آن جایگاه مناسب خاص خود را پیدا می کنند. برای مثال عشق، روابط انسانی، سنت ها، آداب و رسوم، تربیت، اخلاق اجتماعی و....اموری غیرعقلانی (و نه ضدعقلانی؛ دقت شود) هستند اما می توانند عقلانی یا ضدعقلانی باشند. اگر در ذیل عقلانیت قرار گیرند معقول و البته مطلوب و مقبول واقع می شوند و الا فلا. اما اگر نسبت و ارتباط اینگونه امور با عقلانیت بریده شود هرج و مرج و آشوب فردی و اجتماعی در همه ساحات انسانی (فرد، خانواده، محله، شهر، کشور) بوجود می آید. در این شرایط، مسئله واقعا اساسی خود عقلانیت است. براستی بنیاد عقلانیت یک جامعه در کجاست؟ کجا و چگونه سراغ آن را بگیریم و خود را در پرتو آن قرار دهیم؟
شاید اولین قدم برای تثبیت خرد و عقلانیت مثبت و ایجابی، ظهور و اظهار
خرد و عقلانیت منفی و سلبی باشد. آدورنو می گوید: " اندیشه قبلا در خود، پیش
از هرگونه محتوای ویژه ای نفی است؛ مقاومت است در برابر آنچه بر آن تحمیل میشود."
- ۹۴/۰۵/۰۱
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.