ما یکطرفه حرف میزنیم، اما گفتگو نمیکنیم. آنجایی هم که به ظاهر گفتگو میکنیم، در واقع هیچ گفتگوی دوطرفهای وجود ندارد. ما فقط ذهنیات خود را بیرون میریزیم و بر حرفهای خود پافشاری میکنیم و اصلا به سخنان طرف مقابل گوش نمیدهیم. هر کسی منتظر است طرف مقابل ساکت شود، یا او را ساکت کند، یا در میان سخنانش حرف خود را بر سر او بکوبد.
گاهی نیز هیچکدام از این ناهنجاریهای ظاهری وجود ندارد. دو طرف در ظاهر خیلی مؤدب و کاملا موقر، به نوبت، حرف خود را میزنند و اجازه میدهند طرف مقابل سخنان خود را کامل بیان کند، اما باز هم یک گفتگوی واقعی در کار نیست. پس چگونه میتوان گفتگوی واقعی را تشخیص داد؟ آیا اصلا نشانهای هست؟ آری، هست؛ نشانهای کاملا آشکار: پرسش.
نشانه یک گفتگوی واقعی آن است که در آن پرسشهای واقعی وجود دارد. دو طرف واقعا از یکدیگر میپرسند. آنان واقعا سوال دارند و لذا به پاسخهای یکدیگر ارج مینهند و بر اساس پاسخها، پرسشهای بعدی را سامان میدهند و اینگونه گفتگو را به پیش میبرند. به همین دلیل، بیثمربودن فرآیند گفتگوی واقعی محال است.
بدون پرسش، گفتگویی در کار نیست؛ تفکری در کار نیست و اصلا انسان و انسانیتی در کار نیست.
ما بسیار، بلکه همیشه، بحث میکنیم. اما فقط بحث میکنیم و هیچ نتیجهای بهدست نمیآوریم؛ هیچ معرفتی، هیچ فهمی، هیچ. حرف میزنیم، اما نه چیزی میفهمیم و نه به کسی چیزی میفهمانیم. اگر در هر بحثی نکتهای میآموختیم، اینک خردمندان بزرگی شده بودیم. مشکل کار کجاست؟
اگر هنگام بحث با کسی، قصد و غرض ما این نباشد که از او و با او چیزی بیاموزیم، آنچه بهدست میآوریم فقط سوءتفاهم است؛ نه ما او را درست خواهیم فهمید و نه او ما را. در این حالت هر چه بحث بیشتر پیش رود، فقط بر سوءتفاهم اضافه میشود. سوءتفاهم یک دور باطل است که مرتب بیشتر میشود؛ زیرا هر سوءتفاهمی، سوءتفاهم دیگری را پیش میآورد و در نهایت نیز سلسله بیپایانی از بدفهمی و کجاندیشی بهوجود میآید.
اگر قصد داریم واقعا چیزی را به کسی بفهمانیم، باید پیشاپیش قصد کنیم که چیزی از او بیاموزیم. بحث یک طرفه همیشه قرین سوءتفاهم است. فهم، همیشه، دو طرفه و جمعی است. سوءتفاهم هنگامی رفع میشود و فهم در صورتی رخ میدهد که بهطور جدی قصد کنیم از پیله ذهن خود بیرون بیاییم و به روی ذهن دیگری گشوده شویم.
فایده این گشودگی فقط فهمیدن طرف مقابل نیست. باور کنیم که حتی معنای حرفها و افکار خودمان را هم فقط در یک گفتگوی سازنده میتوانیم درست بفهمیم. همچنین، به این مطلب بیندیشیم – آنقدر بیندیشیم تا تصدیق کنیم – که واقعا چقدر خوب است که میتوانیم در هر گفتگویی و از هر کسی چیزی بیاموزیم، حتی اگر آن شخص هم قصد آن را نداشته باشد. اساسا آنچه در پایان یک گفتگوی واقعی و سازنده فهمیده میشود، پیشاپیش در ذهن هیچکدام از دو طرف گفتگو وجود ندارد. کارل یاسپرس (1883-1969) میگوید: "حقیقت با دو تن آغاز میشود".