تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق» ثبت شده است


یکی از اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌های خاورمیانه کتاب‌های فلسفی می‌خرد و از فلسفه زبان هم چیزهایی می‌داند. چند جا هم حسابی سرش گرم است، به عنوان مسئول و مدیر و مجری و مشاور و همه چیز. همسرش نیز علاوه بر این‌که همانند خودش هیئت‌علمی است، مطب هم دارد. پزشک لثه و دندان و مسواک است. این زوج خوشبخت دست در دست هم با تخصص‌های‌شان تمام فضای دهان انسان را پوشش می‌دهند.


روزی یکی از دانشجویان نزدیک آن استاد از او پرسید ماهانه چقدر درآمد دارند. وی با صداقت گفت خیلی زیاد نیست؛ هر دو با هم، ماهانه، حدود سی چهل تومن. و این یعنی ماهانه حداقل چهل پنجاه میلیون تومان پول به این خانه سرریز می‌شود. طبیعی است کسی که پشتوانه‌اش یک ثروت عظیم باشد، اعتمادبه‌نفسی دارد در حد اعتمادبه‌نفس واجب‌الوجود بالذات. غنی بالذات است. اما ایشان اصلا مادی‌گرا نیست و همیشه برای دانشجویان از اهمیت، ارزش و اولویت زندگی معنوی سخن می‌گوید. البته ایشان اهل فلسفه است و از جهت نظری قائل به زیست‌جهان هم هست. فلسفه را زیست‌جهان مقید درونی می‌داند و سیاست را زیست‌جهان مقید بیرونی که هر دو ذیل زیست‌جهان معنویت حقیقی مطلق قرار می‌گیرند. علاوه بر مطلق و مقید، از عام و خاص هم استفاده می‌کند. یک چیزهایی عام است و چیزهای دیگری خاص، که فراموش کردم چه بودند. اما یادم هست که در آخر همه آنها در نور مطلق معنوی حل می‌شوند؛ همچون حل شدن بستنی در آب‌هویج و نه همچون قاطی شدن تکه‌های چیپس در چای؛ یا یک همچو چیزی. همیشه‌ی خدا هم در پایان خاطرنشان می‌کند که انسان نور است. خدا نور است. جهان نور است. همه چیز نور است، فقط چشم‌ها را باید سمباده کشید. گاهی با فروتنی بسیار نسخه‌های معنوی هم برای دانشجویان می‌پیچد. اعتمادبه‌نفس مالی گاهی در معرفت و معنویت ظهور می‌کند.


اما ایشان بهتر است این حرف‌های لوکس و لوس را در مجالس آریستوکراتیک خود سر میز شام بگذارند. کسی که با شغل و فعالیت‌های جانبی، گاهی ماهی یک میلیارد ریال هم روزی‌اش می‌شود، باید هم عالم و آدم و اشیاء را نور ببیند. خدای چنین کسی هم قطعا یا نور است یا پول. چنین کسی اگر میکروسکوپ به صورتش بچسباند، همه مولکول‌های اجسام را هم به‌صورت الماس خواهد دید. اما کسی که نیازهای اولیه‌اش تأمین نمی‌شود، حق دارد حس کند جهان به تنگی گور است.


دانشجویان مجرد و بیکاری که بالاترین لذت زندگی‌شان خوردن در خیابان و خوابیدن در خوابگاه است، با چهره‌ای از عالم مواجه می‌شوند که آن عالی‌جناب نه درکی از آن دارد و نه حتی می‌تواند آن را بفهمد. آن بینوایان زندگی‌شان را در ساحت نکبتی می‌گذرانند که امثال آن خوش‌تیپ هرگز حتی یک لحظه به آن‌جا گام ننهاده‌اند. لذا او به هیچ‌وجه صلاحیت ندارد به آنان راه و روش عمیق زیست اخلاقی و حیات معنوی را بیاموزد. می‌خواهد به آنها کمک کند؟ به آنان پول بدهد. بدون شک اسکناس‌هایش از نسخه‌های معنوی‌اش بیشتر بر ارواح دانشجویان اثر شفابخش می‌گذارند. اما ایشان در عوض، در جدیدترین نسخه خود سفارش اکید کرده که دانشجویان، حتما پول خود را ایثار کنند. احتمالا برای این‌که شمعی باشند در تاریکی عالم و بدین وسیله در بسط نور در جهان ظلمات به نورالانوار یاری برسانند.


این دیگر در این شرایط نکبت قابل‌تحمل نیست. کسی که با حرف زدن مثل سیل و ریگ پول به حساب بانکی‌اش سرازیر می‌شود، حق ندارد به کسانی که با جان کندن مثل قطره‌چکان پول درمی‌آورند بگوید با پول‌های‌شان چه کنند. سرشت حقیقی اخلاق و معنویت هارت‌وپورت قلمبه‌سلمبه نیست، بلکه نحوه وجود و شیوه زیستن است، بدون حرف اضافه. البته شاید آن استاد انسان معنوی نیکی باشد، اما او فقط می‌تواند امثال خود را به نیکی دعوت کند؛ آن هم سر میز شام... در رستوران. راهنمای معنوی زندگی هر کسی از جنس خود اوست؛ یعنی کسی که دردها، رنج‌ها، مصائب، کمبودها و به‌طور کلی، بدی‌ها و شرور آن نحوه زندگی را بی‌واسطه تجربه کرده و توانسته از آن تاریکی به نوری برسد. چنین کسی در حد خودش می‌تواند به افرادی همچون خود کمک کند. 

  • علی غزالی‌فر

 

کسی را می‌شناسم که هر کتاب اخلاقی، دینی یا معنوی را به‌دست می‌گیرد، برگ زرین جدیدی بر دفتر رذائل نفس او افزوده می‌شود. هر کتاب خوبی، بدی‌های بدیعی را در او نهادینه می‌کند، حتی کتاب‌های مقدس. و به همین صورت با این سیر مطالعاتی پله‌های انحطاط را رو به اسفل‌السافلین بسیار عالی طی می‌کند. علت این سیر قهقرایی چیست؟

ابتدا خیال می‌کردم مسئله باید بسیار پیچیده باشد، اما حالا گمان می‌کنم علت اصلی معلوم شد. این شخص در مواجهه با هر مطلب اخلاقی، دینی یا معنوی خودش را مخاطب مطالب مربوط به نیکان و مؤمنان می‌داند و دیگران را مصداق بدی و پلیدی. لابد به این دلیل که او، برخلاف آنان، این کتاب‌ها را می‌خواند! بدین ترتیب، هر روز حسن و فضیلت جدیدی در خودش کشف می‌کند که، تاکنون، از آن پاک بی‌خبر بود. پس از آن هم نوبت به این می‌رسد که درباره بدان قضاوت‌های دقیق و مفصل کند و در گام بعدی به این فکر کند که رفتار او با این پلیدان به چه شیوه‌ای باید باشد.

احتمالا این رویه کاملا برخلاف شیوه‌ای است که یک انسان دغدغه‌مند در زمینه اخلاق، دین یا معنویت باید در پیش بگیرد. ابوعثمان حیری، عارف نامدار قرن سوم هجری، می‌گوید: «هیچ‌کس عیب خود نبیند تا از خود نیکو بیند. که عیب نفس کسی بیند که در همه حال‌ها خود را نکوهیده دارد.» 

  • علی غزالی‌فر


من از صمیم قلب و با همه وجود امیدوارم و آرزو می‌کنم که فردا همه ایرانیان در این انتخابات شرکت کنند؛ انتخاباتی که شکل رفراندوم به خود گرفته است. دوست دارم همه مردم ایران، روز جمعه، در خط مقدم جبهه خود بایستند؛ همه رأی‌ها را شلیک کنند و صندوق‌ها را به توپ ببندند و عرصه سیاست را با آراء خود بمباران کنند تا حیات سیاسی کشور آباد شود. دوست دارم رئیس جمهور بعدی با قدرت و قاطعیت پیروز شود و این نزاع را یک‌سره سازد و غوغاها را خاموش کند.

این‌گونه است که آرامش پیدا می‌کنم و خیالم راحت می‌شود؛ زیرا می‌خواهم بدانم ایران چیست؟ ذهنیت سیاسی و اجتماعی این جامعه چگونه است؟ در چه کشوری زندگی می‌کنم و در اطراف من چه کسانی هستند، چگونه می‌اندیشند و مسائل را چگونه می‌فهمند؟ واقعا می‌خواهم بدانم که با چه کسانی زیر این آسمان دارم زندگی می‌کنم؟ می‌خواهم تکلیف خودم را روشن کنم.

اما از طرف دیگر بسیار ناراحتم؛ زیرا رقابت انتخاباتی به صورتی درآمده است که خود پیروزی و شکست هدف نهایی شده است؛ تو گویی مسابقه فوتبال است. نمی‌گویم دوستانه – آخر ما کجا و دوستی کجا؟! – اما می‌توان مسالمت‌آمیز رقابت کرد. چه ضرورتی دارد که همدیگر را  دشمن سرنوشت یکدیگر بدانیم؟! این انتخابات پر از دروغ و تهمت و فحاشی و هتاکی شده است. همه این‌ها نیز ظاهر قضیه است. باطن قضیه این است که یک "نفرت" عمیق در حال گسترش است. طرفداران هر نامزد از طرف‌های مقابل چنان متنفرند که دوست دارند آنها را نفله و نابود کنند. دو طرف نفرت را با نفرت پاسخ می‌دهند و این آتش خانمان‌سوز را شعله‌ورتر می‌کنند. با چنین وضعیت بدی پیروزی چه معنایی دارد؟ مگر همه این بساط برای این پهن نشده بود که زندگی بهتری برای همه ساخته شود؟! اما با این شیوه‌ای که در پیش گرفته شده همه چیز از اساس به هم ریخته است. همان‌گونه که در شوره‌زار هیچ محصولی عمل نخواهد آمد، در جامعه‌ای که قلب شهروندانش پر از نفرت باشد، هیچ پیش‌آمد خوبی رخ نخواهد داد. اگر اوضاع همین‌طور باقی بماند، پس از پیروزی هر نامزد، در طرف مقابل، میلیون‌ها انسانی به‌جا می‌مانند که دل‌هایشان سرشار از کینه و نفرتی است که زدوده نخواهد شد و در آینده به هر شکلی در پی آسیب به دولت و حامیان آن هستند؛ به عبارت دیگر نوعی جنگ داخلی فرسایشی.

در این ماجرا همه مقصرند اما انگشت اتهام را ابتدا باید متوجه آن ایدئولوژی دشمن‌محور کرد. آن ایدئولوژی دشمن را به آن سوی مرزهای جغرافیایی کشور محدود نخواهد کرد و در درون جامعه نیز بسیاری را به صورت دشمن در می‌آورد. از دشمن هم باید متنفر بود و به جنگش رفت و نابودش کرد. و این‌گونه است که نفرت در جامعه ریشه می‌دواند. همه از هم متنفر می‌شوند. نفرت ریشه همه را خواهد سوزاند و همگی نابود خواهند شد. آیا اینک وضعیت ما مصداق این شعر شاملو (1304-1379) نیست:  

"اندک بدی در نهاد تو

اندک بدی در نهاد من

اندک بدی در نهاد ما...

و لعنت جاودانه بر تبار انسان فرود می‌آید".

  • علی غزالی‌فر