سختی زندگی و بی معنایی
دیشب در مجلس مهمانی، یکی از اقوام رو به من کرد و گفت زندگی خیلی سخت شده است. پس از آن آهی کشید.
این جمله را صدها بار شنیده بودم اما این بار مرا به فکر فرو برد. شاید آه او مرا گرفت!
زندگی هیچ کس هیچگاه خالی از درد و دشواری نبوده است. اما رنج و سختی انواعی دارد. برخی انواع آن معقول و قابل تحمل، حتی در مواردی مطلوب، است و برخی البته اینگونه نیست. به همین دلیل درد و دشواری و رنج و سختی ملاک داوری در باب زندگی نیست. مشکل وقتی سر بر می آورد که اینگونه امور تهی از هر گونه معنایی می شوند. البته امور متعدد و گوناگونی می توانند به عنوان معنای زندگی باشند و زندگی را معنادار سازند. ساده ترین و کمینه ترین شکل آن لذت است. زندگی های امروزی اغلب ایرانیان تهی از لذت های ژرف و ناب است. لذت باید بسیار بسیار جدی گرفته شود و تاملات بسیار و جدی در مورد آن صورت گیرد. اما به نظر می رسد عامل اصلی و مشکل اساسی این نیست. پس باز هم مثل همیشه از لذت می گذریم.
مشکل اصلی و اساسی بسیاری از زندگی های ما ایرانیان بی معنایی است. اغلب زندگی ها به سمت بی معنایی سوق پیدا کرده است. روشن است که معنای زندگی نمی تواند نامعقول باشد و در تضاد با عقلانیت واقع شود. البته عقلانیت دارای دو بخش نظری و عملی است. توده مردم بیشتر با عقلانیت عملی سر و کار دارند و بیشتر همان عقلانیت برای آنها محسوس و ملموس است.
عقلانیت عملی به رابطه سود و هزینه، یا اهداف و ابزار مربوط می شود. امروزه چنین تناسبی میان اینها وجود ندارد. البته هر زندگی خوب و موفقی موارد ناموفقی دارد، اما آنچه عموم زندگی های امروزی را به مرز بی معنایی رسانده، عدم تناسب در مهمترین، اساسی ترین، کلیدی ترین و حیاتی ترین امور زندگی است. مواردی همچون تحصیلات، شغل، مسکن، ازدواج، فرزندآوری، روابط انسانی، مشارکت سیاسی و... به هیچ وجه با ملاک های عقلانیت عملی سازگار نیستند.
عموم مردم گمان می کنند همه امور زندگی منحصر در همین انواع موجود و متعارف است و نمی توان گونه دیگری و به گونه دیگری اقدام کرد. این باعث می شود که یا تسلیم شوند و تن به درد و رنج بی معنا دهند، یا اینکه قید آن را بزنند و تبعات تمرد و سرکشی را به جان بخرند که البته دردها و دشواری های خاص خودش را نیز دارد.
اما فلسفه می داند که انواع دیگری قابل کشف و طرح است. فلسفه باور دارد که می توان، بلکه باید، آن گزینه ها را برگزید. از این روی فلسفه به زندگی انسانی خوشبین و امیدوار است و باید باشد و باید این امید و خوشبینی را به افراد انسانی منتقل کند. یکی از وظایف و تکالیف جدی اهل فلسفه این است که انواع و شکل های مطلوب اینگونه موارد را مطرح کرده و به جامعه معرفی کنند و انسان ها را از چنین بن بستی خارج کنند. شکل مرسوم و متعارف این موارد بن بست حیات انسانی نسل امروزی است.
در ارزش فلسفه همین بس که می تواند کمی از درد و رنج بی معنا و نامعقول بکاهد و این اصلا چیز کمی نیست؛ زیرا درد و رنج انسانی از آن چیزهایی است که اندک آن نیز بسیار است.
آری! زندگیِ سخت، سخت به فلسفه نیاز دارد.
- ۹۴/۰۴/۲۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.