چالش فرهنگ و طبیعت در ازدواج
یکی از آشنایان از مدتها پیش قصد ازدواج داشت. از دور، از بس بسیار دور، این فرآیند سنتی و عرفی ازدواج از زمان خاستگاری به چشم می آمد و به گوش می رسید و بر عقل می کوفت و دل می خراشید و حال به هم می زد. جشن عروسی هم که از نزدیک قابل مشاهده بود. توده متراکمی از حماقت و جهالت و بلاهت و سفاهت که از هیچ بر می آمد و بر هم انباشته می شد. سرمایه های مالی و زمانی به باد می رفت. انسان هایی برخواسته از هر گوشه و پراکنده در هر کناره که ( هر یک بتر از دیگر، آشفته و دیوانه ).
نکته جالبی که در میان آن میدان به ذهنم خطور کرد این بود که از نظر علامه طباطبایی اعتباریات تابع اصل ( اخف و اسهل ) است. اما آنچه امروزه مشاهده میکنیم فقط و فقط قانون ( اثقل و اصعب ) است!!! یعنی در مورد ازدواج باید کوتاه ترین، ساده ترین و کم هزینه ترین راه طی شود نه اینکه طولانی ترین، سخت ترین و پرهزینه ترین روش مورد استفاده قرار گیرد. صد البته نظر علامه کاملا درست است؛ زیرا او در باب عقلانیت در امور اعتباری سخن می گوید و آنچه امروزه در اعتباریات وجود ندارد همان عقلانیت است. یکی از نشانه های ضدعقلانی بودن این گونه امور آن است که منجر به نقض غرض می شوند. مثلا انواع سخت گیری های نامعقول در امر ازدواج –به زعم اهلش- برای این است که باعث استحکام و پایبندی به ازدواج و زندگی مشترک شود، اما نتیجه ای جز سست شدن روابط و بی قیدی نخواهد داشت.
چنین رویه و فرآیند نامعقولی نه فقط در ازدواج بلکه در بیشتر امور زندگی ما جاری و ساری است. من نمی دانم که آیا چنین حجم عظیمی از این خریت باشکوه و درخشان در جوامع دیگر نیز وجود داشته و دارد یا خیر؟ این روند نه فقط مایه و سرمایه حیات و زندگی فردی را نابود میکند بلکه در مقیاس های بزرگتر نیز اثرات بس مخرب و خانمان سوز و بنیان فکنی دارد. به عنوان نمونه ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن خود سخن بسیار مهم و شگفت انگیزی دارد. او تصریح می کند که در طول تاریخ بشریت هر جایی که ازدواج صرفه اقتصادی خود را از دست داده، منجر به از بین رفتن آن تمدن شده است. اگر این سخن درست باشد، پس اگر ازدواج تبدیل به سنگین ترین هزینه زندگی شود، چه خواهد شد؟
البته من سخن ویل دورانت را در مورد جامعه خودمان به این معنا می فهمم که این روند و رویه غیرعقلانی نمی تواند دوام و بقا داشته باشد و سرانجام از بین خواهد رفت و جایگزینی معقولتر خواهد یافت. برای مثال این کم شدن ازدواج و فرزندآوری و در مقابل، زیادشدن طلاق امری غریب و غیرطبیعی نیست؛ زیرا همان عقلانیتی است که افتان و خیزان با آزمون و خطا دارد راه خود را در میان جامعه ما می شکافد و می یابد تا آن هنگام که نقطه تعادل خود را پیدا کند و در حیز طبیعی خود قرار گیرد.
لوی استراوس می گوید خانواده تعارض دراماتیک طبیعت و فرهنگ است که در نهایت طبیعت صورت فرهنگی به خود می گیرد. این سخن صحیح است اگر عقلانیتی در کار باشد. اما اگر نباشد، این تعارض، تراژیک، بسیار تراژیک، خواهد بود. زیرا بدون عقلانیت، فرهنگ انعطاف و سیالیت خود را از دست می دهد و خشک و سفت و سخت و منجمد خواهد شد زیرا مردم قواعد اعتباری را همچون قوانین طبیعی و تکوینی لایختلف و لایتخلف می دانند. این در حالی است که برخی اندیشمندان حتی قوانین علمی و طبیعی را اعتباری و قراردادی تلقی کرده اند.
به راستی این فاصله نجومی میان طبیعت و فرهنگ را در جامعه خودمان چگونه میتوان کوتاه کرد؟
- ۹۴/۰۵/۰۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.