تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

Mmbb:

سلوووم آلبالوی خوشکل من

 

علی غزالی‌فر:

سلام علیکم حاج مم‌باقر بلوبری.

امروز چی زدی که انقد شنگولی؟

 

Mmbb:

اصل جنسِ اصلی ناب. میگم «گاس» یعنی چی؟

مثلاً این جمله: گاس رفته باشه.

 

علی غزالی‌فر:

«گاس» یعنی «شاید»، «ممکنه»، «احتمالاً».

 

Mmbb:

آها. درسته.

 

علی غزالی‌فر:

این کلمه خیلی سال قبل در کتاب‌ها رایج بود، اما الان کسی استفاده نمی‌کنه.

 

Mmbb:

نه، من اینو در یک رمان جدید خوندم.

 

علی غزالی‌فر:

چی؟

 

Mmbb:

فیل در تاریکی

 

علی غزالی‌فر:

وای! وای!

 

 Mmbb:

چی شد؟

 

علی غزالی‌فر:

انتشارات هرمس؟

 

Mmbb:

آره.

 

علی غزالی‌فر:

بهت تبریک میگم. با موفقیت پول‌هاتو دور ریختی.

 

Mmbb:

چرا؟ مگه کتاب بدیه؟

 

علی غزالی‌فر:

برعکس، خیلیم عالیه. اما این چاپش سانسور شده. این کتاب مال دهۀ پنجاهه.

 

Mmbb:

نگو تو رو قرآن. پس رفت تو پاچم.

 

علی غزالی‌فر:

نه، نسخۀ پی‌دی‌افش همه جا هست. بگیر اونو بخون و بعد مقایسه کن. ارزش داره چندبار بخونی. رمان بلندی نیست.

 

Mmbb:

آره، یه ضرب خوندمش. عصر شروع کردم تا شب تمامش کردم. فقط اون آخرا چشمام داشتن به من فحش رکیک می‌دادن.

 

علی غزالی‌فر:

واقعیت اعماقتو می‌گفتن.

 

Mmbb:

رمان خوبیه مگه نه؟

 

علی غزالی‌فر:

شاهکاره. هر کی گفت رمان ایرانی طراز اول نداریم، این کتابو بکوب تو صورتش، بگو پس این چیه ها؟ دِ جواب بده دِ! دِ بگو لامصب!

 

Mmbb:

بله منم خیلی باهاش حال کردم. اصن یجوری شدم. هم ماجراش خیلی جالبه هم توصیفاتش.

 

علی غزالی‌فر:

بله، همه‌جوره کار تمیزیه. کم هست اینجور کتابا.

 

Mmbb:

یه جاش برام خیلی جالب بود. یعنی تا حالا ندیده بودم. وسط اون همه فساد و فحشا و قتل و دزدی و کلاهبرداری، جلال امین تارک الصلات از سر بیچارگی میره مسجد و همینجوری نماز میخونه. اون پاراگرافی که نویسنده توصیف میکنه واقعاً بدیعه.

 

علی غزالی‌فر:

بله، خوب به دل داستان نشسته. کلاً چفت و بست محکمی داره داستانش.

قاسم هاشمی‌نژاد نویسندۀ فاضل و درجه‌یکی بود. اون پاراگرافو بعداً واسم بفرست. کارش دارم.

 

Mmbb:

باشدا... لطف نمودیا

 

Mmbb:

این مسجد را همیشه دوست می‌داشت. نقلی و نجیب و مأنوس بود. مثل خانۀ خود آدم. خانۀ خدا به این مهربانی و رأفت سراغ نداشت. آن درخت‌ها. آن حوض کوچک پرآب که در جنبش ماهی‌های آن وضو می‌گرفتی. آن بالاخانه‌ها. آن کفترهای دست‌آموز. آن صحن تسلی‌بخش. آن محراب کوچک متواضع که ملکوت در آن‌جا لانه داشت. دلش از شور لرزید. کنار حوض کفش‌ها را کند. جوراب‌ها را کند. کتش را کند. آستین‌ها را بالا زد. وضو گرفت. بعد، همان‌طور تر از طهارت، وارد صحن خالی شد و در بوی کیمیایی تربت دلش قرار گرفت. کت را کنارش تا کرد. مهری مقابلش گذاشت، قامت بست و به نماز ایستاد. زانو زد. پیشانی بر مهر گذاشت. سال‌ها بود که دیگر نماز نمی‌خواند. چندبار حاجی عوض‌پور و پدرش برایش پیغام داده بودند که پسرجان اصول دین نماز است، نمازت ترک نشود. اما او نشنیده گرفته بود. بعد از آن‌همه تأخیر و غفلت، حالا غرقه در جلال خداوندش بود. حضور قلبش با خدای خودش هیچوقت این‌قدر از سر صدق و شور نبود. این همه با وقوف و وحدت همراه نبود. بدون کلام اما با همدلی. دیری در آن حال ماند. وقتی سربرداشت، چشم‌هایش از سوز دل تر بود و گرمی مهر، مثل یک ماه‌گرفتگی محو روی پیشانی‌اش داغ بلا گذاشته بود.

جلال امین وقتی از حیاط مسجد قدم به خیابان گذاشت، در شعاع کج نوری بود که آفتاب از میان پارگی ابر می‌تابید. حس کرد حالش حالا بهتر است. دلش تازه و سبک بود. صاف.

  • علی غزالی‌فر

 

دکتر قاسم غنی (1272-1331 ه.ش) پزشک، ادیب، نویسنده، حافظ‌شناس، عرفان‌پژوه و دیپلمات بلندپایۀ ایران معاصر است. بیشتر افراد او را با تصحیحش از دیوان حافظ می‌شناسند. او در طول زندگانی نه‌چندان طولانی‌اش، یادداشت‌های روزانۀ بسیاری نوشت. این یادداشت‌ها منتشر شده‌اند و چند جلد کتاب هستند. در یکی از آن‌ها می‌خوانیم:

 

«یک قسمت دنیا هم منطبق بر هیچ‌کدام از سه اصل کاپیتالیسم و لیبرالیسم و سوسیالیسم نیست و سرخوداند، مثل ایران خودمان و آمریکای لاتین. ایرانی وظیفه‌شناس نیست. تن و دل به کار نمی‌دهد. جنساً مسخره و هزل است. بسیار پرتوقع و کله‌خر و طماع و مادی و فاسد شده. روح از میان رفته است. با اعضای سایر ممالک که مقایسه کنیم خیلی پَس‌اند، مخصوصاً طبقۀ پارازیت نوکرمآب. من نادراً ایرانی دیده‌ام که مرکب از این سه چیز نباشد: دروغ‌گویی، دزدی، گدائی، به غیر از موارد استثناء. این‌ها هم لاشی به دست آورده‌اند و زمینۀ خرج‌تراشی و حقه‌بازی به مناسبت ورود شاه دایر است. تف به گور پدر هر چه ایرانی است. 99 درصد امروز مردمانی دزد، پلید، خبیث، شرّ، بدنیت، فاحشه‌صفت، بیسواد، احمق و همه‌چیز بدند. فکر کردن به این‌ها خاطر را آزرده می‌سازد تا چه رسد دیدن‌شان. و از همه بالاتر، بی‌نزاکت، بی‌ادب، پست، دلقک، مسخره، غیرجدی.»

  • علی غزالی‌فر

 

به‌تازگی مطلبی حدیثی در فضای مجازی دارد دست‌به‌دست می‌چرخد. متن کاملش این است:

«وقتی خداوند بر امتی خشم می‌گیرد... کاری می‌کند که قیمت کالاها بالا رود، عمرهایشان کوتاه شود، تاجرانشان سود نکنند و درختانشان رشد نکند. در این هنگام رودهایشان پرآب نمی‌شود و آنان از باران محروم می‌شوند و اشرارشان بر آنان مسلط می‌شوند. این‌ها را پیامبران فرمود. الکافی، ج5، ص317»

ظاهراً گوینده می‌خواهد نتیجه بگیرد که مشکلات یادشده، که در کشور ما نیز وجود دارند، به‌علت خشم خداوند از مردم است.

ولی به این سادگی نمی‌توان از این روایت، یا هر روایت دیگری، چنین مطلبی، یا هر مطلب دیگری، را نتیجه گرفت. هر روایت را باید جداگانه بررسی انتقادی کرد. اجازه دهید روایت یادشده را کمی با دقت بررسی کنیم.

متن کامل روایت این است:

«أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ   عَنِ   الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ    عَنِ    الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ    عَنْ    "رَجُلٍ"    عَنْ    مَنْدَلِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَنَزِیِّ    عَنْ    "مُحَمَّدِ بْنِ مُطَرِّفٍ"    عَنْ    مِسْمَعٍ    عَنِ    الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص‌): إِذَا غَضِبَ اللَّهُ عَلَى أُمَّةٍ وَ لَمْ یُنْزِلْ بِهَا الْعَذَابَ غَلَتْ أَسْعَارُهَا وَ قَصُرَتْ أَعْمَارُهَا وَ لَمْ تَرْبَحْ تُجَّارُهَا وَ لَمْ تَزْکُ ثِمَارُهَا وَ لَمْ تَغْزُرْ أَنْهَارُهَا وَ حُبِسَ عَنْهَا أَمْطَارُهَا وَ سُلِّطَ عَلَیْهَا شِرَارُهَا.»

دربارۀ این روایت، دو چیز را بررسی می‌کنیم: سند و دلالت.

الف) سند روایت

این روایت از جهت سند دو مشکل اساسی دارد؛ اول اینکه، در سلسلۀ روایان حدیث «محمد بن مطرف» قرار دارد. این شخص ناشناخته است؛ یعنی عالمان شیعه و متخصصان علم رجال او را نمی‌شناسند. در نتیجه، به روایت‌هایی که نقل می‌کند، نمی‌توان استناد کرد. دوم اینکه، از آن بدتر، «عباس بن معروف» از «شخصی (رجل)» این روایت را نقل کرده که حتی نامش را هم نمی‌دانیم؛ یعنی مجهول مطلق است.

ب) معنای روایت

ادعا شده که «این‌ها را پیامبرمان فرمود». فرض می‌کنیم که چنین باشد و عین این عبارت را پیامبر فرموده باشند. اما «سخن» یک چیز است و «معنای سخن» چیزی دیگر. گفته‌ها را باید درست فهمید. «درست فهمیدن» نیز مستلزم «دقت» است. بنابراین برای فهم گفتۀ پیامبر باید دقت کرد.

روایت می‌گوید اگر خدا از امتی خشمگین باشد، آن‌گاه چنین و چنان می‌شود. این عبارت یک جملۀ شرطیه است و استنباط از این نوع جملات، منطق خاص خود را دارد. در چنین جملاتی اگر شرط محقق شود، جواب شرط هم اتفاق می‌افتد (به اصطلاح از وضع مقدم، وضع تالی نتیجه می‌شود). ولی اگر جواب شرط اتفاق بیفتد نمی‌توان نتیجه گرفت که حتماً شرط اتفاق افتاده است (به اصطلاح از وضع تالی، وضع مقدم نتیجه نمی‌شود). مثالی بزنم.

این جملۀ شرطیه را در نظر بگیرید: «اگر باران ببارد، باغچۀ منزل خیس می‌شود.» اگر دیشب باران باریده باشد، قطعاً صبح باغچه هم خیس خواهد بود. ولی اگر ببینیم باغچه خیس است، نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که حتماً شب قبل باران باریده است. ممکن است کسی باغچه را آب داده باشد، یا لوله شکسته باشد، یا... یا... .

در باب این روایت نیز وضع به همین صورت است. بله؛ اگر خداوند از امتی خشمگین شود، گرفتار مشکلات اقتصادی می‌شوند. اما اگر گرفتار مشکلات اقتصادی شوند، نمی‌توان نتیجه گرفت که حتماً خداوند از آنان خشمگین است. ممکن است علت مشکلات، رانت یا سوءمدیریت یا بی‌کفایتی یا منفعت‌طلبی یا چیزهای دیگر باشد.

به طور کلی، استنباط از روایات، روشی خاص دارد که دقیق، سخت‌گیرانه و تخصصی است. افراد عادی نمی‌توانند به این راحتی از روایت‌ها به قواعد کلی دست پیدا کنند و سپس دربارۀ مردم و ملت و امت و کشور و انسان و جهان حکم صادر کنند.

  • علی غزالی‌فر

 

کلی فکر کردم تا این عنوان به ذهنم رسید. قشنگ و خوش‌آهنگ است. لااقل بهتر از این است که بگویم «آب خر است». البته آب خر نیست، ولی خب، چیز خوبی هم نیست. یعنی آب بد است. حالا ممکن است بپرسید که پس چرا عده‌ای اعتراض می‌کنند که آب ندارند یا آب‌شان را می‌دزدند.

دلیلش روشن است. علت اعتراض‌شان جهل و بی‌خبری است. این افراد علم و حقیقت نمی‌دانند. اگر آن‌ها دربارۀ آب دو کتاب خوب می‌خواندند، می‌دیدند که آب چه مایع خطرناکی است. برای مثال، در کتاب‌ها می‌خوانیم:

«1- این ماده هر ساله باعث مرگ عده‌ای می‌شود. 2- این ماده بسیار اعتیارآور است و ترک آن می‌تواند در عرض چند روز فرد را از پا درآورد. 3- استفاده از مقدار زیادی از این ماده می‌تواند فرد را مسموم کند و منجر به مرگش شود. 4- این ماده در حالت گازی می‌تواند منجر به سوختگی شدید شود. 5- این ماده در اغلب تومورهای سرطانی یافت می‌شود. 6- این ماده یکی از اجزای اصلی باران‌های اسیدی است. 7- این ماده سبب فرسایش خاک و اثر گلخانه‌ای می‌شود. ماده‌ای با این‌همه عوارض و تأثیرات خطرناک آشکارا باید تحت نظارت شدید مورد استفاده قرار گیرد یا استفاده از آن منع شود. به همین دلیل، بسیاری از افراد طومارهایی امضا کرده‌اند که استفاده از آن ممنوع شود.»

خب حالا چرا آب این‌قدر خطرناک است؟ پاسخ این است که نام علمی آب «دی‌هیدروژن مونوکسید» است و به دلیل وجود هیدروژن و اکسیژن این ماده در واقع اسید است. اسمش هم «اسید ئیدروکسیلیک» است. بله؛ از نظر علم شیمی آب نوعی اسید است. آیا آدم عاقل اعتراض می‌کند که به ما و گاومیش‌هایمان اسید بدهید بخوریم؟

اسید را که نمی‌خورند. اسید را باید به اصفهان منتقل کرد و آن را پاشید بر صورت دخترکان تا قیافه‌شان اوراق شود. چهرۀ انسان که نباید این‌شکلی باشد! انسان باید قیافۀ انسان را تغییر دهد و جهان را شخم بزند تا قشنگ خراب شود. اصولاً رسالت انسان بر زمین این است که از خلأ درون جمجمه‌اش شر و بدی و زشتی به عالم بیرون پمپاژ کند. برگردیم به آب.

دلیل دوم برای کنار گذاشتن آب این است که دو سوم بدن مدیران و مسئولانِ فاسد از آب تشکیل شده است. لذا اگر کسی آب نخورد، دو سوم با آن جماعت فرق دارد. البته یک سوم باقی‌مانده گوشت است که آن هم از دسترس خارج شده است. بنابراین اگر کسی اهل حقیقت و علم باشد، به‌جای اعتراض، می‌گوید: «ای مفسدان گنده، تشکر تشکر!»

  • علی غزالی‌فر