تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است


فیلسوفی تماما مدرن و کاملا دین‌دار. او مسیحی بود و اگرچه مذهبش پروتستان بود، اما با پاپ ژان پل دوم هم ملاقات داشت؛ پاپی که خود نیز یک فیلسوف پدیدارشناس بود.

او به‌خاطر همین جنبه دینی‌اش درست شناخته نشده. البته در ایران مشهور است. او را به عنوان یک هرمنوتیسین، اگزیستانسیالیست، پدیدارشناس و منتقد ادبی می‌شناسند. اما این امر فقط یک طرف چهره اوست؛ زیرا او یک الهی‌دان تمام‌عیار هم هست و همه وصف‌های سابقش ذیل الهیاتش قرار می‌گیرند؛ برای مثال، شکل‌گیری هرمنوتیک فلسفی او در ارتباط مستمر با شیوه‌های سنتی تفسیر کتاب مقدس به‌وجود آمد.

البته درباره کتاب مقدس جداگانه هم کتاب نوشته و حتی قائل به نوعی تفکر انجیلی بود و در این زمینه نیز اثر مستقلی نگاشته است. صاحب‌نظران می‌گویند یک پنجم آثارش درباره دین است و خداوند حضوری همیشگی در زبان فلسفی‌اش دارد. هموطنش ژیل دلوز به طعنه درباره او می‌گفت که اگر خدا به همان صورتی که این شخص می‌گوید وجود داشته باشد، همه مسائل فلسفی حل می‌شود و دیگر بحثی باقی نمی‌ماند! گویا بعضی یا شاید بیشتر فیلسوفان دوست دارند به هر قیمتی شده فقط بحث کنند. گویی بحثِ صرف و پرسشِ محض غایت نهایی خردمندی است.

پل ریکور (2005-1913)، که در سطحی ممتاز از فلسفه جای می‌گیرد، نشان داد که الهیات کاملا زنده است و استفاده از آن در حوزه‌های گوناگون، فلسفه را سست نمی‌کند. خود نیز هیچ ابایی از این تأثیرپذیری نداشت. ریکور، در یکی از آثار پایانی عمر، به صراحت نوشت که یکی از نقش‌های اصلی خود را در زندگی این می‌دانست: «مخاطب همیشگی پیام مسیحیت».

  • علی غزالی‌فر


و این را هم پرسید که چه کسی بهتر از دیگران مسائل دیوید هیوم را پاسخ داد؟ یعنی پرسش‌هایی که به صورت اشکال و شبهه به‌جا ماندند از سوی چه کسانی جواب‌های موفقی گرفتند؟


عرض می‌کنم که هیچ‌کس؛ زیرا هیوم، از نظر خودش، اصلا مسئله و اشکال و شبهه‌ای مطرح نکرده بود که برای آن دنبال پاسخ باشد. آن‌چه فیلسوفان بعدی از هیوم فهمیدند با مقصود خود او اختلاف فاحشی داشت. هیوم شکاکیت خود را مسئله‌ نمی‌دانست و آن را پرسش‌هایی به‌شمار نمی‌آورد که باید پاسخ داده شوند. از نظر او شکاکیت حد غایی شناخت و مرزهای معرفت آدمی است. به باور او از آن پس باید یاد بگیریم که چگونه با همان شکاکیت سازگار شویم و زندگی کنیم. به همین دلیل، پس از آن مباحث، پای هیچ فلسفه نظری دیگری از جنس معرفت‌شناسی را پیش نمی‌کشد، بلکه به اخلاق می‌پردازد؛ اخلاق در عامترین معنایش که چگونگی زیستن باشد.

اما فیلسوفان بعدی عکس این راه را پیمودند؛ همگی به دنبال معرفت‌شناسی تازه‌ای رفتند. هر فیلسوفی که به سراغ هیوم رفت، در نهایت او را در پارادیم جدیدی جای داد و تصویر جدیدی از او ساخت؛ تصویری که نقش‌های اصلی فلسفه خودش را مخدوش نکند. به‌طور کلی، در بیشتر موارد فیلسوفان همدیگر را نه از درون، بلکه از بیرون فهم می‌کنند. هر فیلسوفی، فلسفه‌ی فیلسوف دیگر را ابژه‌ای برای فلسفه‌ورزی خود قرار می‌دهد؛ ابژه‌ای که خود از درون در اصل یک سوبژکتیویته بنیادی است. فیلسوف غالبا دغدغه اعوجاج فلسفه دیگران را ندارد، او فقط به پرورش فلسفه خود می‌اندیشد.

آیا فیلسوفان یکدیگر را بهتر می‌فهمند؟ خیر؛ و اساسا دغدغه فهم بهتر یکدیگر را هم ندارند.

  • علی غزالی‌فر