تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است


هفته گذشته یکی از دوستان قدیمی، که عشقی به کتاب‌ها نیز دارد، با من درددل می‌کرد. آرزو داشت کتابی بنویسد در زمینه تاریخ. نمی‌دانست چگونه این کار را انجام دهد. دوست داشت یاد بگیرد که چگونه اثری تاریخی بنویسد.

واقعی‌ترین و بهترین راه برای یادگیری نوشتن آثار تاریخی، مطالعه دقیق کتاب‌های تاریخی خوب است. با امعان نظر در آنها می‌توان بسیاری از نکات خوب را آموخت؛ مثلا چگونگی چیدن داده‌های تاریخی، نحوه استنباط از آنها، روش اثبات نظریه و مدعا، آشنایی با منابع اصلی، شیوه ارجاع به انواع گوناگون منابع معتبر و کم‌اعتبار، تفکر انتقادی در زمینه رخدادهای تاریخی، بیان طنزآمیز، طعنه زدن و... . برای نوشتن مقاله فلسفی نیز می‌توان همین راه را در پیش گرفت. چیزی که می‌توان از نوشته‌های نویسندگان بزرگ آموخت، بسیار بیش از آن چیزی است که در کلاس‌های مدرسه و دانشگاه آموزش می‌دهند.

نکته دیگر این‌که، در هر زمینه‌ای، مطالعه فراوان آثار خوب به‌طور طبیعی ذهن و زبان خواننده را شکل می‌دهد. برای مثال کسی که صدها داستان کوتاه خوب از بهترین نویسندگان جهان را با دقت بخواند، به‌طور طبیعی توانایی نوشتن داستان کوتاه پیدا می‌کند؛ البته اگر استعداد آن را داشته باشد. اگر هم نداشته باشد، که با هزاران داستان هم طرفی نخواهد بست. خلاصه منظور این است که زیاد خواندن به خوب نوشتن مدد می‌رساند.

آن‌چه گفته شد، به‌طور کلی، درباره نوشتن دیگر انواع متون هم صدق می‌کند.

  • علی غزالی‌فر


(به مناسبت 28 اردیبهشت یادروز خیام)


عموم مردم خیام (440-536 ه.ق) را شاعری بزرگ می‌دانند و خواص او را دانشمندی سترگ. هر دو گروه درست می‌گویند، اما ناقص. خیام فیلسوف هم هست و آثار فلسفی متعددی دارد، اما جنبه فلسفی او به محاق رفته است. دو چیز به این امر دامن زد. اول این‌که خیام انسان منزوی و گوشه‌گیری بود و مایل نبود که درس و بحث رسمی فلسفی مفصل و شلوغی داشته باشد. او از پذیرفتن شاگردان امتناع می‌کرد و نمی‌خواست خلوت خود را از دست بدهد. دوم این‌که سرشت تفکر فلسفی خاص او اقتضا می‌کرد که در فلسفه رسمی به‌طور جدی شلوغ‌کاری نکند. فلسفه‌های رسمی در دوران پیشامدرن غالبا باید محکم، بلندپروازانه، یقینی و با جنگ و دعوا همراه باشند تا جدی گرفته شوند. فلیسوفی که در شناخت حقایق عالم ادعاهای بلندپروازانه نداشته باشد، مشتری پیدا نمی‌کند و صد البته خود چنین فیلسوفی پیشاپیش از مرید و مشتری فرار می‌کند. خیام نیز شاگرد نمی‌پذیرفت و به این چیزها اعتقادی نداشت و لذا طبیعی است که وارد نزاع و کارزار فلسفی نشود.

 اما به هر حال، او هم به سنت رسمی و تاریخی فلسفه توجه کرد و هم فلسفه خاص خود را داشت، و البته این دو در ارتباط با یکدیگر. این مطلب درسی است که می‌توان از خیام آموخت. از این جهت او یک الگوی حقیقتا خوب برای اهل فلسفه است؛ چراکه هم یک نسبت وثیق با سنت فلسفی بزرگ روزگار خود داشت و هم بهره خاص خویش را از آن گرفت. بیشتر اهل فلسفه فراموش می‌کنند که داد خود را از فلسفه بستانند. آنان همه آگاهی فلسفی خود را وقف یک جریان فلسفی می‌کنند و در نهایت فلسفه‌دانی می‌شوند مبلغ فلان فیلسوف و بهمان فلسفه و عمر خود را در دوستی و دشمنی واهی با این و آن تلف می‌کنند.

خیام متعلق به سنت فلسفی مشاء است. به‌طور مشخص او به فلسفه مشائی ابن‌سینا (370-428 ه.ق) گرایش داشت و نه، مثلا، فلسفه مشائی فارابی (259-339 ه.ق). چند شاهد برای تقویت این مدعا وجود دارد: 1-خیام فلسفه ابن‌سینا را تدریس می‌کرد. 2-خیام برخی از رساله‌های ابن‌سینا را شرح کرده است. 3- او دست‌کم یکی از رساله‌های ابن‌سینا را ترجمه کرد.

به‌نظر نگارنده فلسفه شکاکانه خیام از فلسفه ابن‌سینا نشأت می‌گیرد. فلسفه سینوی علی‌رغم عقل‌گرایی، منطقی بودن و اهتمام فراوان به برهان، بذرهای یک شکاکیت رادیکال را در دل خود دارد. خیام نیز این رگه را دنبال کرد و به نتایج نهایی رساند. چه بسا بتوان ادعا کرد که در دل هر فلسفه‌ای رگه‌ای از شکاکیت هست که اگر دنبال شود، باعث می‌شود کل آن فلسفه ترک بخورد و در نهایت بشکافد. همچنین، هیچ فلسفه‌ای یک امر تمام‌شده نیست. نظام‌های بزرگ فلسفی چارچوب‌های بسته و نهایی نیستند، بلکه افقی باز به روی امکان‌های متعددی هستند. اما چگونه فلسفه خیام از فلسفه ابن‌سینا سرچشمه می‌گیرد؟

سخت‌گیری‌های معرفت‌شناختی ابن‌سینا در منطق که شرایط بسیار دشوار و پیچیده‌ای را در دو مبحث تعریف و استدلال بنیان گذاشت، سبب شد که برای برخی این مطلب محرز شود که اساسا حد تام و برهان دست‌یافتنی نیست و لذا باید از یقین دست شست و همه معرفت‌های بشری را ظنی به‌شمار آورد. خیام در این‌باره می‌نویسد: «فلاسفه و حکما به ادله عقلی صرف در قوانین منطقی طلب شناخت کردند و هیچ‌گونه به ادله اقناعی قناعت نکردند. لیکن ایشان نیز به قوانین منطق وفا نتوانستند کرد و از آن عاجز آمدند.» این مطلبی است که نه‌تنها کسانی همچون خیام به آن رسیدند، بلکه حتی خود ابن‌سینا نیز در برخی از آثار خود، همچون "التعلیقات"، صریحا آن را اعلام می‌کند؛ چیزی که بیشتر اهل فلسفه اسلامی نمی‌خواهند بپذیرند یا حتی آن را ببیند. فلسفه‌های سفت و سخت و بلندپروازانه غالبا به ضد خود بدل می‌شوند. از این روی می‌توان گفت که فلسفه خیام یکی از بسط‌های ممکن فلسفه سینوی است و رباعیات او نیز یکی از محصولات فلسفه شخصی او.

با این همه، همین معرفت ناقص، محدود و ظنی تنها و حداکثر چیز ارزشمندی است که انسان می‌تواند به آن دست پیدا کند، آن هم با تلاش فراوان. خیام نیز به همین امر باور داشت.


در تذکره‌ها به نقل از داماد خیام گفته‌اند که او مشغول تدریس کتاب الهیات شفای ابن‌سینا به جمع کوچکی از علاقمندان بود. در حین تدریس نیز خلال دندانی را به دهان گرفته بود. در بحث وحدت و کثرت بود که یک‌باره خلال را از دهان بیرون کشید و لای کتاب نهاد و آن را بست. آن‌گاه دست به دعا برداشت: «اللهم انی عرفتک علی مبلغ امکانی، فاغفر لی. فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک.»** گفت و درگذشت.


**ترجمه: «بار خدایا، من تو را به اندازه توانایی‌ام شناختم، پس مرا بیامرز؛ چراکه شناختم از تو راه من به سوی توست.»

  • علی غزالی‌فر

Mahan

امروزه دیگر کسی یادش نمی‌آید اگر اصلا بداند که تا اواخر قرن نوزدهم، یکی از مقدسات ایالات متحده آمریکا نداشتن نیروی نظامی برای حمله به کشورهای دیگر بود. از این روی، تشکیل نیروی دریایی برای چیزی فراتر از دفاع از مرزهای کشور، توهین به مقدسات تلقی می‌شد. آمریکائیان بر این باور بودند که طلایه‌دار عصر جدیدی برای جهان هستند؛ طلایه‌داری که یکی از ویژگی‌های اصلی‌اش این است که بدون تجاوز به دیگران زندگی می‌کند.

این اعتقاد به احتمال زیاد به این علت بود که آمریکای جوان نمی‌توانست در برابر جهان کهن چنین سودایی در سر بپزد، یا اصلا آمریکائیان فکر نمی‌کردند که اساسا چنین چیزی مهم باشد یا حتی اساسا وجود داشته باشد. به همین دلیل وقتی یکی از تیزهوش‌ترین مغزهای متفکر جهان در آن دوران، آلفرد ثه‌یر میهن (1840-1914)، اعلام کرد: «وظیفه من در زندگی این است که همیشه به منافع خارجی آمریکا بیندیشم.»، بیشتر افراد کاملا تعجب کردند: «منافع خارجی؟! مگر آمریکا منافع خارجی دارد؟!»

ناخدا میهن اولین کسی بود که فهمید آینده جهان از آن کشوری خواهد بود که نیروی دریایی نیرومند‌تری داشته باشد. او در زمینه تسلط بر آب‌ها کتاب‌ها و مقالات فراوانی نوشت و پس از آن همه فهمیدند که از این پس چه باید بکنند. همه کشورهای اروپایی، که به دریا و اقیانوس متصل بودند، بدون استثناء، به حرف او گوش کردند و در عملی کردن طرح‌های او از یکدیگر پیشی می‌گرفتند. این افسر نیروی دریایی آمریکا، که امروزه کمتر کسی او را می‌شناسد، یکی از کسانی است که در سرنوشت جهان معاصر بسیار اثرگذار بود. او یکی از ترسیم‌کنندگان وضع و شکل جهان معاصر است. همان‌طور که نیوتن را کاشف نیروی جاذبه می‌دانند، میهن نیز نیروی دریایی را کشف کرد.

به هر حال، تا اوائل قرن بیستم، حتی در خیال هیچ فرد آمریکایی هم نمی‌گنجید که آمریکا چیزی شود شبیه به آنچه امروزه است. حال که آن امر مقدس را با وضع فعلی آمریکا مقایسه می‌کنیم، می‌توانیم بگوییم قدرت همه مقدسات را زیر پا می‌گذارد. اگر هم نگذارد، آن را می‌بلعد و فربه‌تر می‌شود؛ درست مثل آتش که چوب و پارچه و پلاستیک و هر چیز خوب و بد و تر و خشکی را می‌خورد و بیشتر گر می‌گیرد. عظیم‌ترین و هولناک‌ترین آتش‌های عالم را قدرت برافروخته است. رئیس‌جمهورهای آمریکا هم بسیار کوچکتر از آنی هستند که بتوانند سازوکار قدرت را تغییر دهند. آنها نیز مهره‌های جریان‌های قدرت بودند. 

  • علی غزالی‌فر


مدتی است که شاهد انتشار مطالب مهم و مفیدی درباره بحران‌های داخلی کشورمان هستیم. در هر نوشته‌ای به بحرانی اشاره می‌شود که به‌نظر می‌رسد اصلی‌ترین یا بزرگترین بحران باشد؛ چیزهایی همچون محیط زیست، خشک‌سالی، کمبود آب، آلودگی هوا، روابط جنسی، غبار و ریزگردهای مضر و... .

اگر بخواهیم همه این موارد را جمع‌بندی کنیم می‌توان این‌طور گفت که بحران اصلی مربوط به "طبیعت" یا "امر طبیعی" است؛ چه طبیعت بیرونی و غیرانسانی و چه طبیعت انسانی. ریشه این بحران "فرهنگ" است. منظور از فرهنگ معنای مثبت و ارزشی آن نیست، بلکه معنای عام و خنثای آن است. فرهنگ یعنی آن برساخته جمعی بشری که در برابر طبیعت جعل می‌شود.

انسان موجودی طبیعی-فرهنگی است که اگر بخواهد زندگی جمعی خوبی داشته باشد، باید فرهنگ و طبیعت را با هم موزون و هماهنگ کند. در کشور ما تعادل میان این دو، به سود فرهنگ، به‌شدت به هم خورده، به‌حدی که فرهنگ تبدیل به ابزاری برای سرکوب طبیعت شده است. این نرم‌افزار ویروسی شده و پدر جد سخت‌افزار را در آورده است. فرهنگ باید طبیعت آشفته و خروشان و بی‌شکل را آرام کند و به آن شکل دهد و در بستر مناسب هدایت کند. اما فرهنگ در کشور ما چنین نیست. برای مثال فرهنگ به‌جای این‌که بستری برای رودخانه خروشان امر جنسی باشد، سدی عظیم در برابر آن است. نتیجه نزاع سد و رودخانه را هم می‌توان پیش‌بینی کرد.

این‌که ما آب را بخشکانیم، هوا را بیالاییم و محیط زیست را تباه سازیم، به این معنا نیست که طبیعت یا کره زمین محو شود. واضح است که در پایان فقط ما از بین می‌‌رویم و کره زمین، همچون میلیاردها سال پیش، با متانت و آرامش در اطراف خورشید رقص‌کنان خواهد چرخید.

مطالعه دقیق کتاب مختصر فروید در این زمینه بسیار آموزنده است؛ "تمدن و ملالت‌های آن"، با ترجمه خوب آقای محمد مبشری.

  • علی غزالی‌فر


در بازار نشر ایران، کتاب‌هایی با عنوانِ "درآمدی بر فلسفه ..." یا با همین مضمون بسیار زیاد هستند و روزبه‌روز نیز موارد بیشتری از این دست منتشر می‌شود. منظور همان کتاب‌هایی است که در انگلیسی به آنها می‌گویند "Introduction". پیش از این درباره این‌گونه کتاب‌ها چند بار خرده‌گیری کردم، اما این‌بار می‌خواهم نکته‌ای در اهمیت آنها بگویم.


در ابتدا بگویم چیزی که این امر را برای من برجسته ساخت این بود که دیدم بسیاری از صاحب‌نظران سرشناس در حوزه‌های گوناگون فلسفه چنین کتاب‌هایی نوشته‌اند. چرا؟ اگر "درآمد" فقط برای آشنایی اجمالی و بسیار کلی با فلسفه است، آن افراد هم باید به همان سه چهار مورد معدود قبلی بسنده می‌کردند و دیگر لزومی نداشت کتاب جدیدی بنگارند.


به‌نظر می‌رسد درآمد، غیر از آشنایی اجمالی و کلی، کار دیگری هم می‌کند که بسیار مهم است. این‌گونه کتاب‌ها نقطه شروعی در مسیر آموختن فلسفه هستند که جهت‌گیری کلی فلسفی را تعیین می‌کنند. برای مثال تفاوت زیادی وجود دارد که فلسفه را با کتابی در زمینه فلسفه اسلامی آغاز کنند یا با نوشته‌ای در حوزه فلسفه غرب. همچنین کتاب فلسفه‌ی غربی که به هگل اشاره کند و دیگری که حتی از او نام نبرد، دو تصویر متفاوت از فلسفه به‌وجود می‌آورند و، به تبع، دو راه متفاوت پیش پای نوآموزان می‌گذارند. کتاب‌های آشنایی با فلسفه اخلاق غالبا از نظریات کارل اتو آپل (1922-2017)، ایمانوئل لویناس (1906-1995)، سارتر (1905-1980)، فوکو (1926-1984)، هانس یوناس (1903-1993) و بسیاری دیگر از فیلسوفان بزرگ قاره‌ای تهی هستند. طبیعی است که در این صورت نوآموز، فلسفه اخلاق را فقط صورت‌بندی گزاره‌ها تلقی خواهد کرد.


خلاصه آن‌که این‌گونه کتاب‌ها سنگ بنای آغازین و تصور اولیه شخص را از فلسفه شکل می‌دهند؛ خشت اول دیوار فلسفه هستند. من نیز به تجربه دریافتم که این‌گونه آثار، آثار زیاد و درازمدتی بر خواننده به‌جای می‌گذارند. لذا طبیعی است که صاحب‌نظران با جهت‌گیری و روح حاکم بر بعضی از این کتاب‌ها موافق نباشند. این مطلب درباره همه شاخه‌های فلسفه، فلسفه‌های مضاف و آموزه‌های خود فیلسوفان نیز صادق است. تفصیل همه این‌ها را نیز به عهده خوانندگان می‌گذارم.

  • علی غزالی‌فر