تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است


عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو

نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند


 

در این اواخر نقدهایی به‌سوی جناب استاد دکتر ابراهیمی دینانی روانه شد. شدت این نقدها به‌حدی بود که حالت تخریب و توهین به خود گرفت. نه اینکه نقدها اشتباه باشد. برعکس، برخی از آنها درست است اما نتیجه‌گیری از آنها مرا به وحشت انداخت؛ زیرا نتیجه از مقدمات بسیار بزرگتر می‌شد و نه تنها شخص ایشان بلکه اساسا عرصه فکر و فرهنگ را متزلزل می‌کرد. به همین دلیل قصد داشتم در دفاع از ایشان مقاله بلندی بنویسم اما فعلا توان آن را ندارم، اما این امر مانع از آن نیست که چند نکته‌ای را تذکر ندهم.

اینکه بعضی از آثار ایشان دارای ایراد و اشکال است، بحثی نیست. در اینکه ایشان سخنان اشتباه و غیرمحققانه هم دارد، شکی نیست. اینکه گاهی کردار و گفتار نامناسب دارند، جای هیچ‌گونه دفاعی نیست. اما  کیست که خود و آثارش بری و منزه از هر عیب و نقصی باشد؟ آیا این موارد به این معناست که ایشان بی‌بهره از فضائل و آثار ایشان تهی از هر فایده‌ای است؟ آیا چنین داوری بزرگی در مورد کسی که تمام عمر خود را در فلسفه سپری کرده است، به‌ دور از انصاف نیست؟

برخی نقدهایی که متوجه آثار مکتوب ایشان است ناظر به روش و بعضی دیگر ناظر به محتواست. گاهی نیز منتقدِ شخصیت ایشان هستند. در مورد هر کدام نکته‌ای عرض می‌کنم.

 


الف) در باب روش و نحوه نگارش یک متن فلسفی این سوال مطرح می‌شود که واقعا عده‌ای فلسفه‌خوانده تحلیلی که اوج معرفت و قله دانش فلسفی را چاپ کردن مقاله (paper) در فلان مجله آمریکایی و انگلیسی می‌دانند، ملاک داوری در مورد هر فیلسوف و هر اثر فلسفی هستند؟ (ذلک مبلغهم من العلم). اگر معیارهای اینان ملاک داوری در مورد نوشته‌های فلسفی باشد که باید همه فیلسوفان تاریخ را کنار گذاشت و آثار آنان را به زباله‌دان انداخت؛ پیش و بیش از همه افلاطون و ارسطو را. آیا این تنگ‌نظری نیست؟ (ما لکم کیف تحکمون)؟! آثار خود بزرگان فلسفه تحلیلی هم با این معیارها سازگار نیست. از ویتگنشتاین آشفته احوال و پریشان آثار چیزی نمی‌گویم، اما آخر مور و کواین هم این‌گونه نمی‌نوشتند. لذا باید بپذیریم که هیچ روش واحدی برای نوشتن فلسفی وجود ندارد و هر کسی، و بیش از همه یک فیلسوف، حق دارد، آن‌گونه که می‌پسندد یا صلاح می‌داند بنویسد.

جناب دکتر سروش دباغ که در زمینه فلسفه ویتگنشتاین تخصص دارند، در مورد آثار این فیلسوف چه می‌گویند؟ بیشتر آثار او به صورت کلمات قصار، عبارات پراکنده، جملات بریده و سخنان تکه تکه است. اما هیچ‌کس چاپ کردن این کلمات پخش و پلا را به صورت کتاب، ظلم و ستمی در حق درختان تلقی نمی‌کند و نباید هم بکند. دکتر دینانی هم حقیقتا فیلسوف است و حق دارد تاملات فلسفی خود را منتشر کند.

 


ب) آثار او، علی‌رغم اشکالاتی که دارد، بی‌شک آموزنده است. آقای دکتر یثربی کتاب (درخشش ابن‌رشد در حکمت مشاء) را نقد کرده است. بله! این کتاب نه تنها قابل نقد است، بلکه ایرادات جدی هم دارد. اما قبل از دینانی چه کسی در این کشور به سراغ ابن‌رشد رفته است؟ در این اثر نکات خوب و مفید و آموزنده هم کم نیست. چرا به آنها اشاره‌ای نمی‌شود؟ شرح غزلیات شمس هم این‌گونه است. من شخصا بسیاری از شروح و تفاسیر مثنوی و دیوان شمس را خوانده‌ام. در این میان، شعاع شمس را بسیار بسیار آموزنده یافتم. آری! شروح فاضلانه با ارجاعات بسیار به منابع فراوان  هم وجود دارد که انسان را متحیر می‌کند، اما، در آخر، مطلب پر مایه‌ای ندارند. برخی نکات را که استاد در شعاع شمس مطرح می‌کنند واقعا خیره‌کننده می‌دانم. در جاهایی هم خوانده‌ام که برخی اساتید نامدار این اثر را به ‌دقت و با حرص و ولع خوانده‌اند و بسیار ستایش کرده‌اند. آیا کسی حق ندارد خودش به غزلیات دیوان شمس بیندیشد و یافته‌ها و تاملاتش را در این مورد بگوید؟ بدون رجوع به شروح و تفاسیر تاریخی و لغوی و زبانی و... امکان هیچ فهم جدید و بدیعی وجود ندارد؟ انسان هر مطلبی بخواهد بگوید الا و لابد باید منابع و مراجع را ببیند و هزاران ارجاع تولید کند؟ یعنی امکان هم‌سخنی با مولوی فقط از طریق روش‌های پوزتیویستی آکادمیک امکان‌پذیر است؟ اینکه خلاف نظر خود مولوی است. مثلا مولوی مخاطب خود را کسی می‌داند که سینه‌اش از عشق شرحه شرحه شده باشد. اساتید دانشگاهی که بر سر جیفه‌های دنیوی به جان هم می‌افتند، این‌گونه هستند؟ آری! این دو اثر قطعا ایده‌آل نیستند، اما مفید و آموزنده هستند. من نیز، مانند بسیاری دیگر، نه تنها از خواندن آنها پشیمان نشدم بلکه بسیار لذت بردم و بسیار هم آموختم. هرچند منکر نقص و ایراد آنها نمی‌شوم، اما برخی نقدها را نیز بد و نادرست می‌دانم. در اینجا مجال پاسخ به نقدها وجود ندارد و البته نیازی هم نیست.

باری! طبق معیارهای رایج آکادمیک کتاب‌های ایشان جای چون و چرا دارد. اما آیا این مطلب به این معناست که آثار ایشان کلا، مطلقا و بالمره از حیز انتفاع ساقط است؟ (ألا ساء ما یحکمون). به‌نظرم، طبق آنچه از ایشان خوانده‌ام، آثار ایشان سرشار است از نکات و تاملات فلسفی بدیع و نغز و پرمغز.

 


ج) دینانی از جهت شخصیتی انسان بسیار متواضع و فروتنی است، پول‌پرست نیست. مرید و مرادبازی را نمی‌پسندد و هیچ‌گاه در پی جاه و مقام نبوده و نیست. حقیقتا به سختی جلوی خودم را می‌گیرم تا از بسیاری استادان فلسفه مغرور و متکبر و جاه‌طلب که جز پول و مقام هیچ نمی‌جویند، نام نبرم و نگویم که (چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند). دینانی کافی بود اراده کند تا بالاترین مقام و ریاست، بیشترین پول و سرمایه را در فلسفه به‌دست آورد، اما هرگز نخواست. آیا چنین (نه) گفتن بزرگی در زندگی کم چیزی است؟

در فضای فلسفه کسانی هستند که چند صباحی چند ورق فلسفه اسلامی می‌خوانند و در اولین فرصت چنان بر پول و مقام چنبره می‌زنند که دیگر جدا کردن آنها از اینها همانند جداکردن ماده از صورت محال است. متاسفم که باید بگویم حتی دانشجویان کوچک فلسفه نیز برای متاع دنیوی خود را ارزان می‌فروشند تا چه رسد به اساتید و حضرات والا و بالا و دانا.

در مقابل این افراد فرصت‌طلب و منفعت‌جو، استاد ابراهیمی دینانی اهل تفکر است. او دائما می‌اندیشد، گو اینکه دچار اشتباه نیز می‌شود. او سنت فلسفی-عرفانی ما را استنطاق می‌کند و به حرف می‌کشد و آن را به زبانی امروزی بازگو می‌کند. او عاشق فلسفه و حکمت است. دانایی را دوست دارد. در این سن و سال پیری و بیماری و خستگی و فرسودگی هنوز هم کتاب می‌خواند و همچنان با قلم خود کتاب می‌نویسد. چه تعداد از اساتید فلسفه این‌گونه هستند؟

مساله این است که دینانی آغازگر راهی است که تاکنون کسی آن را طی نکرده و لذا طبیعی است که دچار مشکلاتی شود. ایشان یکی از بهترین و قوی‌ترین اساتید فلسفه اسلامی است که به حیات و پویایی این فلسفه مدد رسانده است. نادیده‌گرفتن خدمات بزرگ او حقیقتا ناسپاسی و قدرنشناسی به‌شمار می‌آید.

 

 

و در آخر یک نکته کلی در مورد نقد اندیشمندان کشورمان عرض کنم. متاسفانه در کشور ما نقد به معنای نفی کلی است. داوری در مورد شخصیت‌های فکری و اندیشمندان به صورت نفی یا پذیرش مطلق است. هر دوی اینها بد و خطرناک است. نفی مطلق ما را از جنبه‌های مثبت و قابل استفاده محروم می‌کند و پذیرش مطلق چشمان ما را به روی جنبه‌های منفی و اشکالات و ایرادات می‌بندد. این نوع داوری مطلق فقط در مورد دکتر دینانی نیست. بدبختانه در این هپروت بی‌فکری و برهوت بی‌فرهنگی این‌گونه قضاوت‌های مطلق در مورد دیگر بزرگان نیز شایع و رایج شده است: استاد مصطفی ملکیان، دکتر عبدالکریم سروش، دکتر جواد طباطبایی، دکتر رضا داوری اردکانی، دکتر داریوش شایگان، استاد محمد مجتهدشبستری و.... این بزرگانِ بسیار فاضل و دانا و سخت‌کوش و زحمت‌کش آموزگاران فکر و ادب و فرهنگ هستند. باید بسیار قدردان و سپاسگزار آنان باشیم و از آنان فراوان بیاموزیم و در مواجهه با آثار و افکار آنان منصف باشیم. نه اینکه برای یکی هورا بکشیم و دیگری را هو کنیم. این نوع جبهه‌گیری‌ها در فضای فلسفه مرا به یاد رقابت‌های انتخاباتی می‌اندازد. گویی که می‌خواهیم برای فلسفه نماینده مجلس یا رییس جمهور انتخاب کنیم. در فضای فلسفه هر کسی که اهل تفکر جدی است، برای او جای و جایگاهی وجود دارد. عرصه فلسفه برای هیچ اهل اندیشه‌ای تنگ نیست؛ خواه یک فیلسوف بزرگ باشد و خواه یک دانشجوی کوچک. لذا آنچه گفتم در مورد سایر اندیشمندان هم صادق است و بیش از آنکه دفاع از دکتر دینانی باشد، نقد یک رویکرد مخرب است که برای فرهنگ به‌طور عام و برای فلسفه به‌طور خاص جدا مشکل‌ساز خواهد شد. واقعا به این بیندیشیم که اگر این دانایان قوم را از عرصه فکر و فرهنگ برانیم دیگر چه چیزی برای ما باقی خواهد ماند؟ خدا را! آخر این چه رویه‌ای است که در پیش گرفته‌ایم که با تمام توش و توان و همراه با نیش زبان و با گفتار و نوشتار خود می‌خواهیم طومار بزرگان فکری خود را در هم بپیچیم؟! آیا دود این آتش‌افروزی جاهلانه جز در چشم خرد خود ما خواهد رفت؟ و ما با این رویه خود به کجا خواهیم رفت؟ (فاین تذهبون)!؟

 

سعدی آموزگار بزرگ ادب به ما می‌آموزد:


بزرگش نخوانند اهل خرد

که نام بزرگان به زشتی برد.

  • علی غزالی‌فر