جشنی که جشن نبود...
دیشب از جایی میگذشتم که جشنی برپا بود، مثلا.
می توان گفت ظواهر امر هم نشان از جشن داشت: چراغهای رنگی، چای و شیرینی، غرفههای دیدنی و...
جشن گردهمایی انسانهاست برای شادبودن. هدف و غایت جشن شادی است. انسان به تنهایی و در تنهایی چندان شاد نیست. حال یا به این دلیل که نمی تواند کلا شاد باشد، یا می تواند تا حدی شاد باشد اما نه چندان زیاد که وضع و حال او را دگرگون کند. از روزگاران کهن و باستان و در همه فرهنگها و اقوام تا زمانه فعلی در همه جای جهان، انسانها جشن و شادی و پایکوبی جمعی داشتند و دارند و خواهند داشت؛ زیرا شادی انسان با دیگران و در کنار آنان بطور شگفتانگیزی زیاد و عمیق میشود. سهروردی نیز میگوید انوار وقتی با هم جمع میشوند، یکدیگر را تشدید و تقویت میکنند. مثل این میماند که چند پرتو نور حسی در یک نقطه جمع شوند. در چنین حالتی آن نقطه بهشدت نورانی میشود. از نظر این فیلسوف، ما انسانها و کمالات ما نیز از چنین وضعیتی برخوردار است.
برگردیم به جشن! دیشب در هیچ جا اثری از چنین غایتی ندیدم. جشن دیشب برای شادی نبود، بلکه فقط برای بهرهبرداری از شادی افراد برای اهداف و منافع دیگر بود. هیچ برنامه و طرحی برای شادکردن انسانها وجود نداشت. هرچه بود فقط و فقط برای استفاده ابزاری از شادی افراد طراحی شوده بود. کسانی که آنجا میآمدند باید خودشان شاد میشدند.
غرفهها هر کدام برای تبلیغ و جلب مشتری کار میکردند. صحبتهای جشن برای یارگیری بود. آوازها و سرودها فرقی با سخنرانی مذهبی و سیاسی نداشت. هیچ چیزی که فقط برای شادکردن انسانها باشد، به چشم نمیخورد. حتی غرفه کودکان نیز شکل دیگری از منبر و هیئت بود، بهویژه آنکه مسئول غرفه نیز یک روحانی بود. کودکان موجودات بسیار حساس، ظریف، پیچیده و شکنندهای هستند. یک روحانی از کجا تخصص کارکردن با کودکان را بهدست آورده است؟ ظاهرا شادی فینفسه کودکان هم ارزشی ندارد. گویا انسان بماهو انسان و فرد انسانی نه خودش مهم است و نه شادی فینفسه او ارزشی دارد و نه هیچ چیز دیگر.
اما امروزه آنچه مهم است و ارزش دارد، فقط و فقط آن ایدهها و آرمانهایی است که انسانها و متعلقات آنها باید در خدمت آنها بکار گرفته شوند. آرمانهایی که باید برای بهبود وضعیت انسان در این جهان پر از درد و رنج و غم باشند، تبدیل به هیولایی میشوند که انسان را با تمام داشتهها و سرمایههایش یکجا میبلعند. این آرمانها در ابتدا پناهگاه یا تسلیبخش انسان برای فرار از درد و رنج بودند، اینک انسان به کجا پناه ببرد و با چه چیزی تسلی پیدا کند؟
جشن دیشب جشن نبود، اگر هم بود، جشن غمانگیزی بود، البته برای کسانی که میاندیشند.