تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

دریغ مختصر از اهل فلسفه

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۰۹ ب.ظ


هیچ آمار دقیقی از بیکاری فارغ‌التحصیلان دکتری فلسفه ارائه نشده است. البته رسیدن کارد به استخوان هم نیازی به آمار دقیق ندارد. درهم شکستن استخوان‌های روح یک امر کمّی نیست تا آماربردار باشد. وضعیت اشتغال نسل جدید فلسفه دچار مشکل نیست، بلکه در حد یک بحران عظیم و عمیق است که باعث ازهم‌فروپاشیدگی زندگی آنان می‌شود. آنها مثل همه انسان‌های دیگر چند سال بعد در گور خویش سرازیر خواهند شد بدون این‌که جاهای خالی خود را پر و جاهای پر را خالی کنند. اگرچه آنان در این مدت بیکار ننشسته و با تمام توان ناله و نعره خود را متوجه دولت و ملت و حکومت می‌کنند، اما غافلند که این وضع بُعد دیگری هم دارد و نیز مقصر دیگری که در واقع در خانه و آستین خود آنها جای خوش کرده است.
فلسفه در ایران مشکلات داخلی و درون‌گفتمانی هم دارد؛ یعنی خود فیلسوفانِ دست‌اندرکار هم عامل بسیار مؤثری در ایجاد این وضع وخیم هستند و گستره کاربرد اجتماعی و اقتصادی فلسفه را در زندگی به خوبی نشان داده‌اند. وقتی خود اهالی فلسفه به هم رحم نمی‌کنند، نباید از دیگران گله کرد. اکثریت قریب به اتفاق استادان فلسفه به موقعیت خود قانع نیستند و اگر بتوانند در نوزده دانشگاه مختلف هیئت‌علمی شوند، چه باک! آنان این مختصر را از اهل معرفت دریغ نمی‌کنند. پست مدیریتی هم که ناقابل است و ردخور ندارد.
به عنوان نمونه، یکی از پیرانِ دست‌به‌عصای این عرصه، که با پرسش‌های ژرف و کاملا مبهم خود دائما هیبت سوبژکتیویسم را در جهان مدرن به انسان گوشزد می‌کند، علی‌رغم این‌که ده‌ها پست و مسئولیت ابدی دارد، همیشه در هر مصاحبه‌ای فقط و فقط به شغل معلمی خود افتخار می‌کند. استاد فرتوت دیگری هم هست که از جوانی سرقفلی بخشی از فلسفه کل کشور را در اختیار داشته به طوری که حتی آن پیرمرد پرسش‌گر ژرف هم در دوران دانشجویی شاگرد ایشان بود. اما همین جناب فرتوت پس از نیم قرن فعالیت که مثلا بازنشسته شدند، دو ساعت بعد به مؤسسه دیگری رفتند و لطف کردند آنجا هیئت‌علمی شدند. در ابتدا لابه‌لای اندک تدریس خود خاطره گفتند، اما بعد از آن فقط در اتاق خود می‌نشینند و هر سال چند کتاب فرنگی را خلاصه کرده و به اتاق کناری می‌دهند تا به صورت ‌کتاب‌هایی منتشر کنند که نشان می‌دهد ایشان دانشجویان فلسفه را با دانش‌آموزان دبیرستانی خلط کرده‌اند. مشخص نیست چرا اساتیدی که سن‌شان یک قرن است و هر لحظه امکان دارد بخشی از اندام آنها منهدم شود، سختی هیئت‌علمی شدن مجدد را به جان می‌خرند؟! چه اشکالی دارد در منزل خود آسوده باشند و همان‌جا راحت سرشان را روی کتاب‌های فلسفه قرن هجدهم بگذارند و اجازه دهند یک جوان فاضل و تازه و باانگیزه به جای ایشان هیئت‌علمی شود و خلاصه‌کتاب بنویسد و در همه همایش‌ها خطابه ایراد کند که فلسفه روح فرهنگ است؟!
این دو مورد استثنا نیستند، بلکه بخشی از یک رویه عمومی هستند که در همه جا فراگیر شده است. البته این پیش‌کسوتان انسان‌های خوبی هستند و دغدغه فلسفه هم دارند. نسل جدید استادان فلسفه به‌طور لایتناهی حبیب الله هستند؛ زیرا الکاسب حبیب الله. اینان باید با اتهامی در حد جنایت علیه بشریت در دادگاه‌های جنگی محاکمه شوند؛ زیرا در حالی‌که مشغول درو کردن خروارها پول و بودجه هستند، وضع فارغ‌التحصیل فلسفه به جایی می‌رسد که حتی نمی‌تواند همه کتاب‌هایی را که دوست دارد، بخرد. ما توان محاکمه نداریم اما چند پرسش قابل مطرح است.
چرا استادان فلسفه تنگ‌تر نمی‌نشینند تا برای جوانان جا باز شود؟ چرا کسانی که دستشان به جایی می‌رسد و پایشان در جایی محکم است، دست جوانان این عرصه را نمی‌گیرند؟ چرا یک استاد باید در دو جا هیئت‌علمی باشد و چند پست مدیریتی هم بگیرد و از چند نهاد و سازمان حقوق و مزایا دریافت کند، اما در مقابل، چندین جوان نیک و اهل فکر در خلوت و تنهایی‌شان شرمنده بدن خود و شرمسار ذهن دیگران باشند؟ چرا پیشکسوتان پیر فلسفه فقط جای را بر بقیه تنگ می‌کنند و راضی نمی‌شوند تا قبل از مرگ یا فروپاشی ساقه مغز واقعا بازنشسته شوند؟ آیا این افراد اساسا به "بازنشستگی" اعتقاد دارند و می‌دانند که بزرگترین فیلسوفان معاصر غربی پس از بازنشستگی در دانشگاه جایی ندارند؟
برخی گمان می‌کنند همه تقصیرها و مسئولیت‌ها متوجه دولت است، اما چنین نیست. واقعیت آن است که وضع خراب زندگی فارغ‌التحصیلان دکتری فلسفه تا حد زیادی تقصیر بی‌اخلاقی طبقه حاکمه این رشته است. تا وقتی این آقایان اهل انصاف و عدالت نشوند، هر گونه تخصیص بودجه و امکانات از طرف دولت چیز دندان‌گیری نصیب فارغ‌التحصیلان جوان این رشته نمی‌کند؛ زیرا پیش از آن‌که لقمه‌ای به دهان اینان رسد، به دست آنان بلعیده می‌شود. هر جا مؤسسه‌ای علم شود، همان آقایان با حفظ سمت پیشین، دوباره بازتولید می‌شوند. رابطه میان اعضای هیئت‌علمی نهادهای فلسفی از نوع تساوی یا عموم‌وخصوص مطلق و من‌وجه است. خیلی شیک و منطقی. معلوم نیست این‌گونه اساتید انحصارگرایِ خوش‌اشتها و سیری‌ناپذیر، در فلسفه اخلاق، به کدام نظریه اخلاقی پایبندند؟ نظریه اخلاقی سعدی اشعری هم دقیقا معلوم نیست، اما می‌گوید:


توانگر خود آن لقمه چون می‌خورد
چو بیند که درویش خون می‌خورد؟
مگو تندرست است رنجوردار
که می‌پیچد از غصه رنجوروار
تُنُکدل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش
چو بینند در گل خر خارکش

نظرات  (۱)

  • گرافیست ارشد
  • ممنون ، اگر میشه یه توضیحی در مورد اسم وبلاگتون هم بدید
    سپاس

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">