گفتگو؛ فهم یا سوءتفاهم؟
ما بسیار، بلکه همیشه، بحث میکنیم. اما فقط بحث میکنیم و هیچ نتیجهای بهدست نمیآوریم؛ هیچ معرفتی، هیچ فهمی، هیچ. حرف میزنیم، اما نه چیزی میفهمیم و نه به کسی چیزی میفهمانیم. اگر در هر بحثی نکتهای میآموختیم، اینک خردمندان بزرگی شده بودیم. مشکل کار کجاست؟
اگر هنگام بحث با کسی، قصد و غرض ما این نباشد که از او و با او چیزی بیاموزیم، آنچه بهدست میآوریم فقط سوءتفاهم است؛ نه ما او را درست خواهیم فهمید و نه او ما را. در این حالت هر چه بحث بیشتر پیش رود، فقط بر سوءتفاهم اضافه میشود. سوءتفاهم یک دور باطل است که مرتب بیشتر میشود؛ زیرا هر سوءتفاهمی، سوءتفاهم دیگری را پیش میآورد و در نهایت نیز سلسله بیپایانی از بدفهمی و کجاندیشی بهوجود میآید.
اگر قصد داریم واقعا چیزی را به کسی بفهمانیم، باید پیشاپیش قصد کنیم که چیزی از او بیاموزیم. بحث یک طرفه همیشه قرین سوءتفاهم است. فهم، همیشه، دو طرفه و جمعی است. سوءتفاهم هنگامی رفع میشود و فهم در صورتی رخ میدهد که بهطور جدی قصد کنیم از پیله ذهن خود بیرون بیاییم و به روی ذهن دیگری گشوده شویم.
فایده این گشودگی فقط فهمیدن طرف مقابل نیست. باور کنیم که حتی معنای حرفها و افکار خودمان را هم فقط در یک گفتگوی سازنده میتوانیم درست بفهمیم. همچنین، به این مطلب بیندیشیم – آنقدر بیندیشیم تا تصدیق کنیم – که واقعا چقدر خوب است که میتوانیم در هر گفتگویی و از هر کسی چیزی بیاموزیم، حتی اگر آن شخص هم قصد آن را نداشته باشد. اساسا آنچه در پایان یک گفتگوی واقعی و سازنده فهمیده میشود، پیشاپیش در ذهن هیچکدام از دو طرف گفتگو وجود ندارد. کارل یاسپرس (1883-1969) میگوید: "حقیقت با دو تن آغاز میشود".
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.