جمع پراکنده
دستبردار نبود. رفته بود و برای بیست و چندمین بار سیر مطالعاتی گرفته بود. از هیجان بالا میپرید، چپوراست میشد و پایین میآمد. از خوشحالی هم نیشش تا قفا باز بود؛ زیرا صراط مستقیم تضمینی فلسفه را یافته بود. به او گفته بود که فقط آنچه را گفتم و فقط به همان ترتیب مطالعه کن! یک صفحه غیر از آنچه مشخص کردم نخوان و گرنه چنین و چنان...!
مطالعه نکردن مصیبتی است، اما مطالعه کردن هم آفات عجیب و غریبی دارد. بدون شک سیر مطالعاتی مفید است، اما نباید در ارزش و کارکرد آن اغراق کرد. همچنین باید نگاه درستی به آن داشته باشیم تا حد و مرزهای آن را بشناسیم. سیر مطالعاتی در عرض پراکندهخوانی نیست و هیچکدام جانشین دیگری نمیشود. به همان اندازه که سیر مطالعاتی مفید است، پراکندهخوانی هم مزایای خود را دارد. این اقتضای سرشت خود کتابهاست؛ زیرا دلیلی وجود ندارد که همه کتابها به یک شیوه خوانده شوند و آن شیوه هم این باشد که کتاب از اول تا آخر به ترتیب صفحات مطالعه شود.
منظمخوانی که همیشه معیار نیست، بلکه داشتن ذهن منظم و فهم منسجم ملاک است. به عبارت دیگر وضعیت درونی خواننده تعیینکننده است و نه آنچه در بیرون قرار دارد. باید ببینیم خواندنیها در چه ظرف ذهنییی ریخته میشوند. نظمِ ذهن و ساختارِ فهم از سیر مطالعاتی مهمتر است. لذا مهم آن است که هر مطلبی در جای درست خود در فضای ذهن قرار بگیرد و ارتباط آن با سایر مطالب بهدرستی برقرار شود. ممکن است کسی بسیار مرتب و منظم آثاری را طبق یک سیر منطقی مطالعه کند، اما، بخاطر داشتن ذهنی آشفته و فهمی پریشان، هیچ طرفی نبندد و نصیبی نبرد؛ زیرا نتیجه نهایی در گرو این است که آنچه در کتابهاست بعد از اینکه وارد ذهن شد چه سرنوشتی پیدا میکند. اگر ذهن منظم و منسجم است، از پراکندهخوانی چه باک! همه آنچه در بیرون پراکنده است، در درون جمع میشود. و اگر ذهن آشفته است، از سیر مطالعاتی چه سود! همه آنچه در بیرون منظم و منطقی است، در درون پخش و پریشان میشود.
نکته دیگر اینکه ذهن باید مجال بازیگوشی هم داشته باشد تا شادابی خود را نگه دارد و تر و تازه بماند. محدود کردن خود به یک زمینه خاص، ذهن را خفه و فهم را نفله میکند. ذهن انسان در پراکندهخوانی نفسی تازه میکند. در غیر این صورت، ذهن در زیر دهها سیر مطالعاتی سختگیرانه و سلیقهای له میشود؛ دفن میشود. وانگهی گاهی با گشودن تصادفی کتابی و تمرکز متأملانه بر یک عبارت، یکباره آذرخشی میجهد و ذهن در یک آن روشن میشود و فهمی ژرف با چگالی بالا در دامن انسان میافتد. و چه بسا همه دانستههای قبلی در ساختار جدیدی شکل دیگری پیدا کنند و معنای جدیدی برای همه چیز پیدا شود.
نتیجه آنکه قطعا پراکندهخوانی هم خوب است، اما فقط پراکندهخوانی حتما بد است. پس با خیال راحت پراکندهخوانی هم بکن، اما فقط پراکندهخوانی نکن!