تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

(نخیر! اشتباه تایپی نیست... حواسم هست)

یک آقایی هست، یعنی بود؛ چون متعلق به قرن هفدهم است... نه ببخشید، قرن هجدهم؛ چون در سال 1790 مُرد. قبلش هم در سال 1723 به‌دنیا اومده بود. عدد هفت باعث اشتباه من شد. نمی‌دانم این چه قانونی‌ست که هر عددی باشد، قرن بعدی به حساب می‌آید! با این قانونِ من‌درآوردی، من همیشه به خطا می‌روم. بگذریم! اصلا چه فرقی می‌کند چه قرنی باشد؟! تاریخ که مهم نیست. یک مشت عدد است دیگر. کم و زیاد شدنش که تاثیری ندارد. پول که نیست. غیر از پول هر چیزی تبدیل به عدد شود، اهمیتش را از دست می‌دهد، حتی انسان‌ها. فقط پول است که اعدادش مهم است. خیلی هم مهم است؛ آن‌قدر مهم است که خیلی مهم است.

آن آقای قرن هجدهمی هم متوجه این چیزها بود؛ این‌قدر متوجه این چیزها بود که اولین نفری بود که متوجه این چیزها شد. حالا عرض می‌کنم چرا. ایشان، ابتدا، در دانشگاه منطق و فلسفه تدریس می‌کرد. خیلی درس داد؛ آن‌قدر درس داد تا جایی‌که به او گفتند حالا بنشین و درس بده! این‌طوری شد که صاحب کرسی فلسفه شد. چند سالی روی این کرسی نشست تا اینکه فهمید نخیر، تا ابد هم بنشیند چیزی از علوم انسانی به چنگش نمی‌آید. البته اشتباه می‌کرد؛ چون اگر سه قرن دیگر دوام می‌آورد و به دانشگاه‌های این‌جا می‌رسید با همان نشستن به همه چیز می‌رسید. ولی خب آن زمان این را نمی‌دانست. خلاصه ترسید دست‌اش به جایی نرسد و سرش بی‌کلاه بماند. برای همین به دنبال یک راه دیگر رفت تا بلکه عاقبت به خیر شود. رفت و کار پژوهشی انجام داد و در آخر یک کتاب خیلی خفن نوشت که همیشه از یادم می‌رود اسم‌اش چیست؛ چون اسمش‌اش خیلی بلند است. اما می‌دانم یک "تحقیقی درباره طبیعت و علل ثروت ملل" بود. اِه!... همین است. خودش است. اسم‌اش این است. اسم‌اش خودش است؛ یعنی خودش اسم‌اش است. همان کاری را که کرده است اسم‌اش را همان کاری گذاشته که کرده است. برعکس این‌جا که اسم کارها همیشه برعکس است. مثلا همه جوانان درس‌خوان را جمع می‌کنند، اما بعد کارهایی می‌کنند که نفله شوند و کسی درس نخواند. آن وقت اسم آن‌جا را می‌گذارند دانشگاه مرجع جهان در علم و دانش و حقیقت.

به هر حال آن کتاب خیلی مهم است. راست بگویم – دروغ چرا؟! – در دانشگاه آن کتاب را نخواندیم، اما، در عوض، صد کتاب درباره آن خواندیم و هزارتا حرف در باب آن شنیدیم. یعنی یک چنین دانشگاه کاردرستی وجود دارد! لقمه را از قفا می‌بلعد. البته همه این‌طور هستند اما دانشگاه از آن طرف این کار را انجام می‌دهد و نه از این طرف. اگر امتحان کنید، متوجه می‌شوید که چقدر دشوارتر است. البته بی‌دلیل نیست؛ زیرا اگر در دانشگاه فقط کتاب‌های اصلی خوانده شود، علم زود تمام می‌شود و کسی دانشمند نمی‌شود؛ چون این کتاب‌ها خیلی کم هستند. برای اینکه کسی دانشمند جهان شود باید خیلی کتاب زیاد بخواند. برای همین باید کتاب‌هایی را که درباره کتاب‌ها نوشته‌اند، خواند. بعد اگر تمام شدند، آن‌وقت باید کتاب‌هایی را که درباره کتاب‌هایی که درباره کتاب‌ها نوشته‌اند، خواند و همین‌طور تا آخر. و همین‌جور باید عقب عقب رفت تا در علم جلو برویم. دانشگاه همه چیزش برعکس است. درست‌اش این است که برعکس باشد و الا برعکس می‌شود.

تا یادم نرفته اسم خود آن آقا را هم بگویم: آدام اسمیت. آدام همان حضرت آدم خودمان است. البته حضرت آدم آنها هم هست. اما آنها چون غربی هستند آن‌طور صدایش می‌کنند؛ چون غربی‌ها که آدم نیستند. برای همین آدم هم ندارند. این آقای آدام از وقتی مُرد خیلی پشت سرش حرف زدند تا الان. خیلی‌ها می‌گویند جناب اسمیت، آدام – ببخشید – آدم خوبی است. خیلی‌های دیگر هم می‌گویند آدم بدی است. البته این خیلی‌ها خودشان خیلی نیستند؛ چون خیلی‌ها در دنیا اصلا او را نمی‌شناسند.

آنها که می‌گویند خوب است، دلیل‌شان این است که واقعیت‌های مهمی را گفته است. آنها که می‌گویند بد است دلیل می‌آورند که حرف‌هایش بدآموزی دارد. آنها که می‌گویند خوب است به آنها که می‌گویند بد است جواب دادند که او چه تقصیری دارد؟! مشکل از واقعیت‌هاست که بد هستند. باز آنها که می‌گویند بد است، چیزهای دیگری در جواب گفته‌اند که من فراموش کردم و البته مهم هم نیست؛ چون این دعوا هم مثل همه دعواهای دیگر تا الان ادامه دارد و هیچ‌کس هم کوتاه نیامده است. واقعیت آن است که بستگی به هر کسی دارد که موضوع کتاب جناب اسمیت را خوب بداند یا بد. می‌گویند موضوع کتاب‌اش پول است. حالا آن بنده خدا مگر در آن کتاب در مورد پول چه گفته است؟ خیلی ساده و خودمانی بخواهم بگویم، این است که می‌خواهد بگوید که چگونه پولدار شویم. اما به نظر من خودش مهم نیست. باید ببینیم حرف‌هایش خوب است یا بد. در این زمینه من با بعضی حرف‌هایش مخالفم چون اصلا درست نیست. مثلا می‌گوید: "حکومت‌ها بر سر هیچ هنری به اندازه هنر پول گرفتن از مردم با یکدیگر به رقابت برنمی‌خیزند". اما به نظر من دانشگاه‌ها این‌طوری هستند و بر سر پول رقابت می‌کنند. البته این خیلی مهم نیست. مهم آن است که به نظر من او یک اشتباه اساسی دارد.

جناب اسمیت در بحث از پول اصلا دانشگاه‌ها را منظور نکرده بود، در حالی‌که بهترین راه برای پولدارشدن تأسیس یک دانشگاه است. چگونه؟ اول باید یک اسم خوب انتخاب کرد. البته آخرش نیز همین است؛ چون اسم خیلی مهم است. اسم آن‌قدر مهم است که فقط اسم مهم است. اصلا اجازه دهید مهم‌ترین حقیقت زندگی واقعی را به شما بگویم: مهم نیست که چه کاری می‌کنید. فقط هر کاری که می‌کنید یک اسم خوب به آن بدهید. بعد از آن، بحث را از آن کار و پیامدهایش به آن اسم خوب بکشانید. مشاهده خواهید کرد که هیچ‌کس در مورد آن دیگر بحثی نخواهد داشت. اصلا با اسم خوب هر کاری بکنید خوب می‌شود. با اسم خوب آن‌قدر می‌شود کارهای خوب کرد که حتی می‌شود خیلی راحت پول درآورد.

  • علی غزالی‌فر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">