نه...
در جامعه ما، همه چیز برای زندگی انسان یعنی نه گفتن و نفی کردن؛ مثلا دین یعنی نه و نفی. پیامد این امر نیز آن است که زندگی انسانی به هر سویی برود و در هر جهتی بسط پیدا کند با سرکوب مواجه میشود.
افراد نیز تجسم همین حقیقت شدهاند. والدین در نگاه نخست به مثابه یک "نه" برای فرزندان پدیدار میشوند. رهبران سیاسی برای شهروندان، رهبران دینی برای دینداران، و بهطور کلی بالادستان برای زیردستان به همین صورت جلوه میکنند. آنان فقط به مثابه نفیِ امکانهای زندگی اینان زندگی میکنند. آنان هیچگونه تأیید مثبتی بر جنبههای منحصربهفرد اینان نمیگذارند. آریگویی آنان به هستی و زندگی فقط در نه گفتن به هستی و زندگی اینان قرار دارد. به همین دلیل در هر جایگاهی که قرار داشته باشند، با قدرت خود زندگی زیردستان خود را در یک "نه" بزرگ خلاصه میکنند و جلوی هر گونه خلاقیت فکری و عملی را میگیرند. آینده و سرنوشت زیردستان، در آن زمینه خاص، از پیش معلوم است و فقط باید اجرا شود. هیچ اندیشه و عمل غیرمنتظرهای نباید رخ دهد. مرگ بر هر گونه دگرباشی!
اما آنان انسانیت خود و دیگران را نابود میکنند؛ زیرا انسانیت هر کسی در میزان کمکی است که به تعالی و از خود فراروی دیگران میکند. انسان آریگویِ به انسانیت دیگری است.
- ۹۶/۰۳/۲۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.