تأملات در فلسفه غیراولی

مشخصات بلاگ
تأملات در فلسفه غیراولی

رقعه‌ای دیگر نوشتم زآزمون

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ق.ظ

 

پیش از آن‌که وارد شوم، با سلامی گرم غافلگیر شدم. پشت در ایستاده بود. با لبخندی حک شده بر چهره ادامه داد: بفرمایید! خیلی خوش آمدید!

آن لبخند برای من نبود؛ به همه تقدیم می‌شد. لبخندی که برای همه باشد، برای من نیست و لبخندی که برای من باشد، نمی‌تواند مال همه باشد. من، البته، سلام را با سلام و لبخند را با لبخند جواب دادم. اما آن لبخند، لبخند من نبود، بخشی از لبخند همه بود.

رفتم و جایی در آن میان نشستم. به اطرافیان زیرچشمی نگاهی انداختم. یک‌باره، پیش از ما، نعره‌ای به آسمان رفت:

-          هواپیما سالم به مقصد برسه، صلوات بلند ختم کن!

-          الآآآآآآآآآآآآآ....هممممممَه.....


پیش از این، در چنین موقعیت‌هایی، صلوات به یک جمله ناقصه و فعل ناتمام تبدیل می‌شد. اما احساس می‌کنم که این اواخر به صورت چند حرف نامفهوم از آب در می‌آید.

بیشتر افراد ساکت و بی‌توجه‌اند؛ زیرا در حال آماده‌سازی خود هستند. در ابتدا گوشی‌ها را تا مرکز جمجمه هل داده و پیش می‌برند. سپس کله‌های خود را تا ناف در صفحه تلفن همراه فرو می‌کنند. پس از آن مشغول تماشای انواع کلیپ‌های قتل و کمیک می‌شوند. فقط دیدن. همه چیز نیز یکسان می‌شود. تصاویر قتل‌های هولناک در کنار تصاویر خنده‌دار کودکان قرار می‌گیرد. آخر همه چیز تصویر است و تصاویر نیز تفاوت جوهری با یکدیگر ندارند. بی‌وجه نیست که هایدگر می‌گفت:"رخداد بنیادین دوران مدرن، تسخیر جهان در قالب تصویر است".

فقط مسافران این هواپیما نیستند که همیشه با تصاویری مشغول هستند. افراد بیرون از اینجا نیز مطلبی نمی‌خوانند و به طریق اولی چیزی نمی‌نگارند. انفعال محض در برابر پدیدارهای حسی. حتی در بعد تخیل نیز فعال نیستند. فناوری‌های پیشرفته رسانه‌ای وظیفه تخیل انسان‌ها را به دوش می‌کشد و آنها را از این کار هم معاف کرده است. به یاد دارم یکی از دوستانم بعد از تأهل به دنبال فیلم‌های عاشقانه و رمانتیک می‌گشت. علت را که جویا شدم، گفت که می‌خواهد شکل‌های مختلف عشق‌ورزی را بیاموزد. چه باید گفت و شنید؛ چگونه باید گرفت و کشید؛ لمس کرد و چشید... ؟

پس تخیل و خلاقیت خود آدمی چه می‌شود؟! آیا انسان نباید در چنین وضعیت‌هایی با خلاقیت خود، کنش‌های فردی و خصوصی خود را بیافریند؟ یکی از خوبی‌های شعر عاشقانه کهن آن است که نه تنها جانشین خیال نمی‌شود، بلکه آن را فعال‌تر می‌کند تا انسان آن‌چه را گفته می‌شود، در خیال خود بازسازی کند و آن را طبق خلاقیت خود بیافریند. مثلا این دو بیت نظامی:

-          در آغوش آن چنان گیرم تنت را / که نبود آگهی پیراهنت را.

-          پس آورد آن‌گهی شه را در آغوش / لبش بر لب نهاد و دوش بر دوش.

یا این بیت مولانا که تصورش به هیچ وجه ساده و آسان نیست:

-          باده فراوان و یکی جام، نی / بوسه پیاپی شد و لب ناپدید.

از شدت و کثرت بوسه، لب ناپدید شود و فقط بوسه باقی بماند!

 

از اهمیت، ضرورت و اثر عمیق مطالعه خوب چیزی نمی‌گویم. نوشتن هم به عنوان یک فرهنگ عمومی رو به انقراض است. اما در این زمینه فقط به یک نکته اشاره می‌کنم. نوشتن فعلی است که انسان می‌تواند با آن و در آن همه قوای ادراکی خود را فعال سازد. هنگام نوشتن، حواس، خیال و اندیشه، همه با هم، به نحو خلاقانه‌ای فعال شده و به کار می‌افتند. کسی که می‌نویسد همه جنبه‌های ادراکی و آگاهی او به جنبش در می‌آید. البته اگر برخی تکنیک‌ها را هم بلد باشد، می‌تواند بدن خود را هم در امر نوشتن شرکت دهد. در این صورت با تمامی هستی خود خواهد نوشت. چنین نوشته‌ای فرآورده یک نحوه هستی خواهد بود. یک نوشته اصیل آن است که از دل یک نحوه هستی برآمده باشد. هستی انسانی می‌نویسد و هر چه بنویسد، اصیل و دلنشین خواهد بود. هستی انسانی که جدا از بدن نیست. بدن...

-          اگر کارتان تمام شده است، لطفا میز مقابل خود را ببندید و به حالت اولیه برگردید! کم کم داریم می‌رسیم.

در حالی که در افکار نوشتاری خودم غوطه‌ورم سرم را به سمت او می‌چرخانم و به او خیره می‌شوم. اندکی از عطر او به مشامم می‌خورد. چه دلنشین است تقارن آن عطر و چهره! فقط نگاه می‌کنم و عاقبت می‌گوید:

-          بله؟؟!!

-          بله حتما.

-          می‌بخشید! شما دبیر هستید؟

-          من؟! نه.

-          ظاهر شما خیلی به دبیرها می‌خورد و مشغول نوشتن هم که هستید.

-          نه. من دبیر نیستم.

-          چه عالی! اگر دبیر نیستید، پس حتما از دبیر بیشتر هستید.

-          نمیدانم.

-          حالا کارتون کی تمام میشه؟

-          تمام‌شدنی نیست. اما هر وقت بفرمایید جمعش می‌کنم.

-          خیلی ممنون.


او لبخند می‌زند و من نیز. او می‌رود و من هم به نوشته‌ام باز می‌گردم.

آیا واقعا نوشتن کار است؟ یا برعکس، انسان وقتی هیچ کاری نمی‌کند، یا نمی‌تواند بکند، می‌نویسد؟ اگر من کاری داشتم، باز هم می‌نوشتم؟ برخی گفته‌اند: "نویسنده بودن یعنی هیچ کاره بودن". هر چه باشد، این سفر کوتاه با نوشتن مطبوع و دلنشین شد. هواپیما به‌خاطر نوع صندلی و میزش برای نوشتن عالی است؛ زیرا که وقتی انسان مطلبی می‌نویسد، با بدن و در یک وضعیت بدنی این کار را انجام می‌دهد. از طرفی، هر وضعیت بدنی اجازه ظهور هر نوع آگاهی را نمی‌دهد. طرز نشستن در کیفیت نوشتن اثرگذار است. نحوه بیان هم به اندازه اصل زبان مهم و موثر است. این‌که چه می‌نویسیم کافی نیست؛ چگونگی نوشتن نیز به همان اندازه تعیین‌کننده است.

بلیط هواپیما هم بسیار خوب است؛ زیرا پشت آن برگه مشغول نوشتن همین مطلب هستم. حالا اعلام می‌کنند رسیدیم. نقطه پایانی را می‌گذارم، اما بساط نوشتن را جمع نمی‌کنم. بوی عطر از پشت سر به مشام می‌رسد.

  • علی غزالی‌فر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">