بگذر از آن گفتهها، روی به اینجا بیار!
از فیلسوف مورد علاقهاش حرف میزد؛ از مفاهیم، از نظریات، از آثارش. بعد گفت که برای او خیلی مهم و جالب است که بداند اگر آن فیلسوف امروز هم زنده بود، چگونه میتوانست با آن نظریاتش مسائل معاصر را تبیین کند و مشکلات امروز را حل کند. با گفتن «برای ما که سخته و تا حالا نتونستیم چنین کنیم» به آرزواندیشیاش پایان داد و دستهایش را روی شکمش گذاشت و انگشتهایش را در هم فرو کرد و منتظر ماند چیزی برای خوردن بیاورند.
اینجانب گمان میکنم که آن جناب پیشفرض بزرگی را رها نمیکند. او خیال میکند که اگر فیلسوف عزیزش پس از دویست سال سر از گور بردارد و در میان ما زندگی کند، دودستی به نظریاتش خواهد چسبید و برای امور جدید و عجیبوغریب امروزی همانها را تکرار خواهد کرد. من با این نگاه موافق نیستم. با صداقتی که در آن فیلسوف سراغ دارم، بهنظرم اگر بود، نظریاتش را عوض میکرد تا با واقعیت مسائل انسانی امروز سازگار شود و نه بالعکس. برای این حرفم شاهدی هم دارم: آن متفکر در طول زندگی نظریاتش را تغییر داد. پس از اینکه به جهان نومنها هم رخت کشید، آثاری از او بهدست آمد که معلوم شد نظریات مشهور خود را نیز تعدیل کرده است. اگر با همین دستفرمان دو قرن جلو میآمد، حتی بعید نبود از فلسفه هم دست بشوید!
با وجود این، تقدم نظریات پیشینیان بر واقعیتهای امروزی چه دلیلی دارد که برخی از اهل علوم اجتماعی سفت و سخت به آن چسبیدهاند؟
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.